خدایا .. من همانی هستم که وقت و بی وقت مزاحمت می شوم
همانی که وقتی دلش می گیرد و بغضش می ترکد، می آید سراغت
من همانی ام که همیشه دعاهای عحیب و غریب می کند
و چشم هایش را می بندد و می گوید
من این حرف ها سرم نمی شود. باید دعایم را مستجاب کنی
همانی که گاهی لج می کند و گاهی خودش را برایت لوس می کند
همانی که نمازهایش یکی در میان قضا می شود و کلی روزه نگرفته دارد
همانی که بعضی وقت ها پشت سر مردم حرف می زند
گاهی بد جنس می شود البته گاهی هم خود خواه حالا یادت آمد من کی هستم
خدایا می خواهم آنگونه زنده ام نگاه داری که نشکند دلی از زنده بودنم
و آنگونه مرا بمیرانی که کسی به وجد نیاید از نبودنم
خداوکیلی خودتون قضاوت کنید
بعععععععععععععععععله دیگه
نویسنده این ستون یک مرد است، یک مرد واقعی. بنابراین دارد از همین جا به مجموعه خانم ها (شامل دخترها، خانم ها و خانم های مسن) اعلام جنگ می کند.
اینجا واقعیاتی درباره آنها می نویسم و دل خودم و خیلی از مردها را خنک می کنم. دلم می خواهد به جای یک نویسنده هزار نویسنده به نمایندگی از خانم ها علیه ما مردهای واقعی مطلب بنویسند. (البته اگر حرفی برای گرفتن دارند) تا نشان بدهم که سیاهی لشگری بیش نیستند و همچنان یک مرد جنگی از صدهزار بیشتر می ارزد. جدی عرض می کنم...
اگر یک خانم مشغول رانندگی باشد و ناگهان متوجه شود که ترمز خودرواش بریده و نمی گیرد چکار می کند؟!
* قبل از اینکه هیچ حادثه ای روی دهد او پشت فرمان سکته کرده و راهی دیار باقی می شود.
* سعی می کند یک دستگاه اتوبوس پیدا کند و با زدن خودرواش به مردم داخل ایستگاه آن را نگه دارد.
* در همان حال با همسرش تماس می گیرد و از او کمک می خواهد.
* نذر می کند که زنده بماند.
هنگامی که یک خانم راهنمای سمت چپ خودرواش را می زند، این به چه معناست؟!
* یعنی می خواهد به سمت راست برود.
* یعنی می خواهد شیشه سمت چپش را پایین بیاورد.
* یعنی می خواهد پشت فرمان، موبایلش را درآورده و با همسرش تماس بگیرد.
* یعنی می خواسته برف پاک کن را بزند.
اگر یک خانم در حین رانندگی بخواهد از بین دو خودروی در حال حرکت عبور کند چکار می کند؟!
* بعد از کندن آینه بغل جفت خودروها از بین شان عبور می کند.
* به خودروی سمت راست می کوبد بعد به خودروی سمت چپ سپس با همسرش تماس می گیرد.
* ابتدا جوری به خودروی سمت راست می زند که او منحرف شود و به خودروی سمت چپ برخورد کند. سپس از روی دو خودرو عبور می کند.
* یک بوق می زند و راننده دو خودرو متوجه می شوند او خانم است. سریعا به او راه می دهند که برود.
زمانی که یک خانم پشت فرمان خودرو نشسته و خودرواش با سرعتی بیش از 20 کیلومتر در حرکت است این به چه معناست؟!
* یعنی پاشنه کفشش روی پدال گاز گیر کرده.
* یعنی با همسرش تماس گرفته و فهمیده که او با یک خانم ناشناس در محل کارش مشغول صحبت است.
* یعنی یادش آمده که بچه اش را داخل ماشین لباسشویی جا گذاشته.
* یعنی پشت فرمان خوابش برده.
معمولا یک خانم راننده وقتی خودرواش پنچر می شود چکار می کند؟!
* ابتدا سعی می کند با پوف آن را باد کند و سپس با چسب زخم محل سوراخ را بپوشاند.
* تا اولین آپاراتی با پنچری راه می رود تا پدر لاستیک و تیوپ و رینگ در بیاید.
* به آتش نشانی زنگ می زند.
* ماشین را وسط خیابان رها می کند و با همسرش تماس می گیرد.
آرام باش ،ما تا همیشه مال همیم ، همیشه عاشق و یار همیم
آرام باش عشق من ، تو تا ابد در قلبمی ، تو همه ی وجودمی
بیا در آغوشم ، جایی که همیشه آرزویش راداشتی جایی که برایت سرچشمه آرامش است
آغوشم را باز کرده ام برایت ، تشنه ام برای بوسیدن لبهایت
بگذار لبهایت را بر روی لبانم ، حرفی نمیزنم تا سکوت باشد بین من و تو و قلب مهربانت
خیره به چشمان تو ، پلک نمیزنم تا لحظه ای از دست نرود تصویر نگاه زیبای تو
دستم درون دستهایت ، یک لحظه رها نمیشود تا نرود حتی یک ذره از گرمای دستان لطیف تو
محکم فشرده ام تو را در آغوشم ، آرزو میکنم لحظه مرگم همینجا باشد ، همین آغوش مهربانت
چه گرمایی دارد تنت عشق من ، رها نمیکنم تو را تا همیشه باشی در کنار قلب من
قلب تو میتپد و قلب من با تپشهای قلبت شاد است ، هر تپشش فریاد عشق و پر از نیاز است
آرامم ، میدانم اینک کجا هستم ، همانجایی که همیشه آرزویش را داشتم ،همانجایی که انتظارش را میکشیدم
و هر زمان خوابش را
میدیدم آن خواب برایم یک رویای شیرین بود....
در آغوش عشق ، بی خیال همه چیز ، نه میدانم زمان چگونه میگذرد و نه میدانم در چه حالی ام
تنها میدانم حالم از این بهتر نمیشود ، دنیای من از این عاشقانه تر نمیشود
گرمای هوس نیست این آتش خاموش نشدنی آغوش پاکت
عشق است که اینک من و تو را به این حال و روز انداخته ، عشق است که اینک ما را به عالمی دیگر برده ،
عشق است که من و تو را
نمیتواند از هم جدا کند هیچگاه
خیلی آرامم ، از اینکه در آغوشمی خوشحالم
بعد از خوندن فاتحه برای شادی روحش،از یکی از رفیقاش پرسیدم چطور فتح کرده؟تصادف کرده؟!
اونم با یه نگاه به حلقه ی توی دستم ازم پرسید متاهلی داداش؟گفتم آره،چطور؟
گفت ایشالا خوش بخت بشی؛گفتم فدات.
بعد از چند ثانیه سکوت بهم نزدیک تر شد و گفت:قرص خورد،60 تا ترامادول انداخت بالا و مارو تنها گذاشت!
کمی خودمو عقب کشیدمو پرسیدم آخه چرا؟!
گفت:1سالی میشد به یه دختر علاقه شدیدی پیدا کرده بود جوری که حاضر بود براش جونشم فدا کنه . . .
چند باری بخاطر دختره با خونوادش بحثش شده بود،یکی دو بار هم با پدر دختره دهن به دهن شده بود . . .
خلاصه نه خونواده خودش راضی بودن که این دو تا عاشق به هم برسن و نه خونواده دختره . . .
من سرمو به نشانه ناراحتی تکون دادمو سکوت کردم تا ادامه حرفاشو بزنه؛
رفیقش آهی کشید و ادامه داد:چند هفته پیش که با رفقا از سر الافی تو پارک جمع شده بودیم میگفت که اگه بهم ندنش خودمو میکشم(اما همه ما از کنار حرفش با چند تا نصیحت کوچیک و چند تا خنده ساده گذشتیم)!
بچه بدی نبود،همه ازش کم و بیش راضی بودن،اما حالا بخاطر کاری که کرده نظر مردم نسبت بهش عوض شده!
روی آگهی ترحیمش نوشته بود دوشنبه 91/7/10 سومین روز درگذشتشه و ساعت 3 بعدظهر مراسمی تو مسجد محلشون براش گرفتن.
با رفیقش خداحافظی کردمو به قدم زدنم ادامه دادم،بعد از چند دقیقه اشکم دراومد و خدا رو شکر کردم که منو به عشقم رسونده.
ساعت 3 یه پیرهن تیره تنم کردمو رفتم داخل مراسمش،بعد از تموم شدن مراسم به سمت رفیق "دوست مرحوم" رفتم و باهاش رو بوسی کردم . . .
ازم تشکر کرد که تو مراسم دوستش شرکت کردم و ازم خواست که برای آمرزشش دعا کنم و بعد هم خداحافظی کردیمو از مجلس خارج شدم.
با خودم تو دلم حرف میزدم،میگفتم چه فایده ای داره که براش فاتحه بخونم!چه فایده ای داره که برای بخشش دعا کنم!
. . . و آیا خدا او را مورد آمرزش و رحمتش قرار میده یا نه؟!
وقتی زمزه های افرادی که تو مراسمش شرکت کرده بودن تو گوشم میپیچه از همه چی بدم میاد . . .
برای شادی روحش صلوات میفرستادن اما بعد از تموم شدن ذکراشون شروع به جانماز آب کشیدن میکردن . . .
واقعا خیلی دلم گرفت.من هرگز نمیگم کار این پسره 17 ساله درست بوده،خودکشی به هر دلیلی هم که باشه حرام و مجازات سختی در پی داره اما کاش بجای حرف زدن پشت مرده و تریپ مرجع تقلیدی ورداشتن،قبل از وقوع این حادثه راهی جلو پای این جوون میذاشتید!
کاش چند تا ریش سفید جمع میشدن و این نوجوون رو که تو دام عاشقی افتاده بود با زبون خوش نصیحت میکردن!و یا حتی "کاش" بجای سخت گیری های بجا و بی جا دست این دو تا عاشق رو بهم میرسوندن.
واقعا نداشتن کار و پول و سن مجاز ازدواج ارزش از دست دادن یه جوون رو داره؟!
باز هم اضافه میکنم که من هم مخالف حرکت اون پسر هستم اما حتما راهی جز خودکشی جلو پاش نمونده بود که دست به این عمل ناپسند زد!
واقعا آدم زبونش از کار میوفته!نمیدونه بگه "خدا بیامرزتش یا نیامرزتش" ؟!؟
دلم کلی گرفت موقع نوشتن این داستان واقعی و تلخ،امیدوارم درس عبرتی واس آینده شه نه اینکه مد شه هر کی عاشقه و به عشقش نرسیده بزنه تو خط خودکشی!
عشق یعنی اشك حسرت ریختن عشق یعنی شب نخفتن تا سحر
عشق یعنی سجده ها با چشم تر عشق یعنی مستی و دیوانگى
عشق یعنی خون لاله بر چمن عشق یعنی شعله بر خرمن زدن
عشق یعنی معنی رنگین كمان عشق یعنی شاعری دلسوخته
عشق یعنی قطره و دریا شدن عشق یعنی سوز نی آه شبان
عشق یعنی لحظه های التهاب عشق یعنی لحطه های ناب ناب
عشق یعنی دیده بر در دوختن عشق یعنی در فراقش سوختن
عشق یعنی انتظار و انتظار عشق یعنی هر چه بینی عكس یار
عشق یعنی زندگی را باختن عشق یعنی در جهان رسوا شدن
عشق یعنی مست و بی پروا شدن عشق یعنی با جهان بیگانگى
به تو عادت کرده بودم
ای به من نزدیک تر از من
ای حضورم از تو تازه
ای نگاهم از تو روشن
به تو عادت کرده بودم
مثل گلبرگی به شبنم
مثل عاشقی به غربت
مثل مجروحی به مرهم
لحظه در لحظه عذابه
لحظه های من بی تو
تجربه کردن مرگه
زندگی کردن بی تو
من که در گریزم از من
به تو عادت کرده بودم
از سکوت و گریه شب
به تو حجرت کرده بودم
با گل و سنگ و ستاره
از تو صحبت کرده بودم
خلوت خاطره هامو
با تو قسمت کرده بودم
خونه لبریز سکوته
خونه از خاطره خالی
من پر از میل زوالم
عشق من تو در چه حالی
رسیده ام به حس برگی که می داند،
باد از هر طرف که بیاید ، سرانجامش افتادن است....
شده یه چیزی تو دلت سنگینی کنه….؟؟؟
خیلی سخته آدم کسی رو نداشته باشه…
دلش لک بزنه که با یکی درد دل کنه ولی هیچکی نباشه…
نتونه به هیچکی اعتماد کنه…
هر چی سبک سنگین کنه تا دردش رو به یکی بگه نتونه,
آخرش برسه به یه بن بست …
تک و تنها با یه دلی که هی مجبورش می کنه اونو خالی کنه …
اما راهی رو نمی بینه سرش روکه بالا می کنه آسمون رو می بینه
به اون هم نمی تونه بگه…
خبری از آسمون هم ندیده
مگه چند بار اشک های شبونش رو پاک کرده…؟!
بهش محل هم نداده
تا رفته گریه کنه زود تر از اون بساط گریه اش رو پهن کرده تا کم نیاره …
خیلی سخته ادم خودش رو به تنهایی خوش کنه اما دلی داشته باشه که مدام از تنهایی بناله…
خیلی سخته ادم ندونه کدوم طرفیه؟!
خیلی سخته ادم احساس کنه خدا اونو از بنده هاش جدا کرده …
خیلی سخته ندونی وقتی داری با خدا درددل می کنی داره به حرفات گوش می ده یا …
پرده ی گناهات اونقدر ضخیم شده که صدات به خدا نمی رسه…. ؟!
خیانت تلخ ترین قسمت یک زندگی عاشقانه است جایی که با قلبی شکسته و
وحشتناکترین دردها متوجه میشی که با تمام وجودت زیباترین داشته ات عشق
رو به بی لیاقت بدونی مواظب باشید خیانت زیاد شده........
به یاد ندارم در آن زمان چشم به کسی دوخته باشم
اما فراموش کردم که به تو نیز بگویم:همه کس لیاقت نگاه تورا ندارند
از دست فاصله های عشق تا کی بخورم خون دل
با تو چه گونه بگویم حرف دل
آه بس است اشک و غم هجران تو
دیگر ندارد دل من عشق تو
ﭘــــﺴـﺮ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ ﺣﺘﻤﺎ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﯾﮑﺒﺎﺭ ﮐﻢ ﮐﻤﺶ ﯾﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻬﺖ
ﺧﯿﺎﻧﺖ ﮐﺮﺩﻩ !!
.
.
... ﭘﺴﺮ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ ﺣﺘﻤﺎ ﺑﺮﺍﺕ ﭘﯿﺶ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﮐﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻝ
ﻋﺸﻘﺖ ﺳﺮ ﯾﻪ ﭼﯿﺰ ﮐﻮﭼﯿﮏ ﺗﻨﻬﺎﯾﺖ ﺑﺬﺍﺭﻩ!!
.
.
... ﮐـﻼ ﭘﺴﺮ ﺍﯾﺮﻭﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ ﺣﺘﻤﺎ ﻃﻌﻢ ﺗﻠﺦ ﺧﯿﺎﻧﺖ ﺩﺧﺘﺮ ﺍﯾﺮﻭﻧﯽ
ﺭﻭ ﭼﺸﯿﺪﯼ !!
.
.
.
... ﮔﻮﺷﺎﺕ ﺩﯾـﮕﻪ ﭘﺮ ﺷﺪﻩ ﺍﺯ ﺟﻤﻠﻪ "ﯼﻣـﻦﺗـﻮﺭﻭ ﻭﺍﺳﻪ ﺧـﻮﺩﺕ
ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ" ﻧــﻪ ﭘـﻮﻟـﺖ ﻭ ﻣﺎﺷـﯿـﻨـﺖ ﻭ .. .!!
.
.
... ﮔـﻮﺷﺎﺕ ﺩﯾـﮕـﻪ ﭘـﺮ ﺷﺪﻩ ﺍﺯ ﮐﻠﻤﻪ ﻫﺎﯼ ﺩﺭﻭﻍِ " ﻋﺠﯿﺠﻢ , ﻋﺠﻘﻢ ,
ﻧﻔﺴﻢ"
.
.
...ﭘـﺴﺮ ﺍﯾـﺮﻭﻧﯽ ﮐـﻪ ﺑـﺎﺷﯽ ﺗـﻔـﺮﯾـﺤـﺖ ﻓــﻘــﻂ ﻗـﻠـﯿـﻮﻥ ﻭ
ﺳـﯿـﮕـﺎﺭﻩ ﺣـﺎﻻ ﻧـﻬـﺎﯾـﺘـﺎ ﺷـﺐ ﺟـﻤـﻌـﻪ ﭼﻬﺎﺭ ﭘـﯿـﮏ ﻣـﺸﺮﻭﺏ
ﺍﻭﻧـﻢ ﺑـﺎ ﺗـﺮﺱ ﻭ ﻟـّﺮﺯ ﺑـﺰﻧﯽ ...
.
.
ﭘـﺴﺮﺍ ﻫـــــﻢ ﮐـﻢ ﻏـﻢ ﻭ ﻏـﺼـﻪ ﻧـﺪﺍﺭﻥ , ﮐـﻢ ﻣـﺸﮑـﻞ ﻧـﺪﺍﺭﻥ!!
ﻓــﻘــﻂ ﻣــــــــﺮﺩ ﺑـﻮﺩﻧـﺸﻮﻥ ﺑـﻬـﺸﻮﻥ ﺍﺟـﺎﺯﻩ ﻧـﻤـﯿـﺪﻩ ﺯﯾــــﺎﺩ
ﺷـﮑـﺎﯾـﺖِ ﺭﻭﺯﮔـﺎﺭ ﺭﻭ ﮐـﻨـﻦ...
وقتی که رابطه ای رو تموم کردید
وقتی رابطه ی جدید شروع کردید
باید ، باید گذشتتون رو فراموش کنید
وگرنه به عشق جدیدتون دارید خیانت میکنید
حتی با فکرتون ، حتی با ذهنتون
خیانت فکر و ذهن خیلی بدتر از خیانت جسمه
تو که میدونستی من تکیهگاه محکمتم
بگو با من دیگه چرا ده آخه نوکرتم?
من که هر دقیقم وابسته به دقیقهٔ تو بود
من که حتا لباس تنمم سلیقه تو بود
منی که دست هیچ کسیرو با وجودم نمیگرفتم
تو باعث شدی که توی قلبم نمیره نفرت
رسیده وقت رفتن...
هر چند من از دلت خیلی وقت رفتم
باشه تو بردی و اینا برات افتخاران
تو ختم عالمی و منم انده خامم
فک نکنی اهل جبران یا انتقامم
خودم باید دقت میکردم تو انتخابم..