اگرتنهاترین تنها شوم بازهم خدا هست
چه داروی تلخی است :وفاداری به خائن ، صداقت با دروغگو و مهربانی با سنگدل
نوشته شده در تاريخ دو شنبه 30 بهمن 1391برچسب:, توسط |

 

خاطره....

ديروز را ورق مي زنم وخاطرات گذشته را مرور مي کنم..

در روزهاي بي تو بودن ،صداي خش خش برگ هارا

از لا بلاي صفحات پاييزي مي شنوم و

التماس شاخه هارا که در حسرت دستهاي سبز تو مانده اند..

کم کم به اين باور مي رسم که سرنوشت ،

نثر ساده ايست از حسرت واشک که حرفي براي گفتن ندارد...

به صفحات بهاري با تو بودن مي رسم،

بنفشه هايي که از بالاي واژه هاسر مي زنند و چشمان تو را بهانه کرده اند.....

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 16 بهمن 1391برچسب:, توسط رحیم |


منتظر لحظه ای هستم که دستانت را بگیرم در چشمانت خیره شوم
دوستت دارم را بر لبانم جاری کنم منتظر لحظه ای هستم که در کنارت
بنشینم سر رو شونه هایت بگذارم....از عشق تو.....از داشتن
تو...اشک شوق ریزم منتظر لحظه ی مقدس که تو را در آغوش
بگیرم بوسه ای از سر عشق به تو تقدیم کنم وبا تمام
وجود قلبم وعشقم را به تو هدیه کنم اری من تورا دوست دارم
وعاشقانه تو را می ستایم

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 16 بهمن 1391برچسب:, توسط رحیم |

باید خریدارم شوی تا من خریدارت شوم

از جان و دل یارم شوی تا عاشق زارت شوم

 

من نیستم چون دیگران بازیچه ی بازیگران

اول به دام آرم تو را آنگه گرفتارت شوم

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 16 بهمن 1391برچسب:, توسط رحیم |

همه احساسم حرومت بی وفا

برو تو دنیای شومت بی وفا

حیف اون همه غروری که شکست

واسه موندن روی بومت بی وفا

تو لیاقتت همون خیابونه

قسمتت عشقای دربوداغونه

تو کجا و عشق پاک من کجا

بزاز از سادگیام یکم بگم

پر میزد دلم برای دیدنت

تو خیالم تو همه کسم بودی

فکر می کردم از خدا خریدمت

بزار از غربت این دلم بگم

که چجور اسیر چنگال تو شد

دلی که خونه هیچکسی نبود

بی وفا چجوری پامال تو شد

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 16 بهمن 1391برچسب:, توسط رحیم |

 

وقتی وجود خدا باورت بشه

خدا یه نقطه زیر باورت میذاره و یاورت میشه

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 16 بهمن 1391برچسب:, توسط رحیم |

آن کسی را که تو می جویی

کی خیال تو به سر دارد

 

بس کن این ناله و زاری را

بس کن او یار دگر دارد

نوشته شده در تاريخ شنبه 14 بهمن 1391برچسب:, توسط رحیم |
عشق مثل نماز خوندن میمونه !
بعد از اینکه نیت کردی ؛
نباید به اطرافت نگاه کنی.....

نوشته شده در تاريخ شنبه 14 بهمن 1391برچسب:, توسط رحیم |

دست بر شانه هایم میزنی

تا "تنهایی" م را بتکانی ،

به چه می اندیشی ؟

تکاندن برف از روی شانه آدم برفی...

 

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 11 بهمن 1391برچسب:, توسط رحیم |

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 9 بهمن 1391برچسب:, توسط رحیم |

اگر دلت گرفت
سکوت کن
این روز ها
هیچکس معنای دلتنگی را نمی فهمد

نوشته شده در تاريخ شنبه 7 بهمن 1391برچسب:, توسط رحیم |

 

تو هم منو تنها بذار که تنهایی عادتمه

تو چشم من نگاه نکن که غرق اشک و ماتمه

بازی گرفتی عشقمو اینم یه جور شکنجته

کاش یه دروغ ساده بود اما همش حقیقته

یه نگاه پشت سرت کن یه نفر داره میمیره

یکی که با خاطراتت تا خود صبح گوشه گیره

یه نگاه پشت سرت کن یکمی فکر منم باش

توی این لحظه ی آخر شاهد جون کندم باش

یادت میاد شبایی که همدم تنهاییت بودم

خودت میگفتی اولین عشق تو زندگیت بودم

اما حالا چطور شده که پا رو قبلم میذاری

میگم فقط با تو خوشم میگی لیاقت نداری

نوشته شده در تاريخ شنبه 7 بهمن 1391برچسب:, توسط رحیم |

 

دارم حس میکنم دیگه یه جای کار میلنگه

اونی که تو ولش کردی تو این روزها دلش تنگه

حواسم جمع بهت اما تو این روزا حواست نیست

اونی که از خودت کندی دل من بود لباست نیست

کجای بازی چشماتو به دست اشک بخشیدی

کجا پشتت نبودم تو از ادامه ترسیدی

چرا هر چی پیش میری نگاهات رو به من سرده

اهمیت نمیدی به کسی که با تو هم درده

ته چشمامم بارونه وجودم از شکست میگه

مثل غریبه هایی باهام شدی یه آدم دیگه

نوشته شده در تاريخ جمعه 6 بهمن 1391برچسب:, توسط رحیم |

ای کاش اشکهای تنهایی شب ، لب می گشودند و از دل

عاشق حرف می زدند ، دلی که هر شب چشمانی بارانی دارد .

نوشته شده در تاريخ جمعه 6 بهمن 1391برچسب:, توسط رحیم |

 

چرا دنیا پر از حادثه های وارونست ...
عاشق کسی میشی که عاشقی نمی دونه ...
من دنباله تو و تو به دنبال کسه دیگه ...
هیچ کدوم از ما دوتا به اون یکی راس نمی گه ...
من واسه چشمایه نازنین تو یه دیونه ام ...
من دوست دارم .
من دوست دارم ولی علتش رو نمی دونم ...
حالا که میخوای بری .
حالا که میخوای بری بزار نگاهت کنم ...
چون یه بار دیگه می خوام این دل و ساکت کنم ...
یه چیزی فقط بزار .
یه چیزی فقط بزار روزه تولدت هدیم و بیارم بدم دست خودت ...
آدما فکر می کنن بی چاره ها خیلی غم دارن ..
کاشکی فقط این بود . اونا خیلی کسارو کم دارن ...
عاشق کسی می شن که عاشقاش فراونه ...
بین انتخاب عشقش عمریه حیرونه ...
اونی رو که دوست داری چرا تورو دوست نداره ه ه ه ه ه ه ه
شاید هم دوست داره ولی به روش نمی یاره ...
نوشته شده در تاريخ جمعه 6 بهمن 1391برچسب:, توسط رحیم |

تا کجای قصه باید ز دلتنگی نوشت ؟

تا به کی بازیچه بودن توی دست سرنوشت ؟

تا به کی با ضربه های درد باید رام شد ؟

یا فقط با گریه های بی قرار آرام شد ؟

بهر دیدار محبت تا به کی این انتظار ؟

خسته از زندگی با غصه های بی شمار ... ؟؟؟

نوشته شده در تاريخ جمعه 6 بهمن 1391برچسب:, توسط رحیم |

چگونه فراموشت کنم تو را که از خرابه های تیره به قلب سفید عشق، هدایتم کردی و عاشقی وفادار برای خویش ساختی و برای اشک هایم شانه هایت را ارزانی داشتی و با صداقت عاشقانه ات دلم را به درد آوردی ....

چگونه فراموشت کنم تو را که شب ها و روز ها در خیالم سایه ات را می دیدم ، تپش قلبت را احساس می کردم و به جستجوی یافتنت به درگاه پروردگار دعا می کردم که خدایا پس کی او را خواهم یافت؟؟؟؟

چگونه فراموشت کنم تو را که هم زمان با تولدت در قلبم همه را فراموش کردم و تمامی اسم ها برایم بیگانه شدند و همه خاطرات مردند.دستم را به تو می دهم ، قلبم را به تو می دهم ، فکرم را به تو می دهم بازوانم را به تو می بخشم و نگاهم از آن توست و تمام لحظه ها تو را می خواهند و برای عطر نفس هایت دلتنگی می کنم...

کاش تمام این ها یک خواب و کابوس باشد

ای چرخه گردون عاشقان را از هم جدا نکن!!!

 

نوشته شده در تاريخ جمعه 6 بهمن 1391برچسب:, توسط رحیم |

تا کی به زجر این من دلخسته تن دهی ؟

آخر چه می شود دل خود را به من دهی ؟

چیزی ز حسن صورت تو کم نمی شود

من را به گوشه ای ز دیارت وطن دهی

بغضم ببین و اشک رخم را نظاره کن

بستم لب از سخن که تو داد سخن دهی

از جان در انتظار تو عمری نشسته ام

شاید بیایی و دل خود را به من دهی

زنجیر صبر خلق جهان می درد ز هم

موجی اگر به گیسوی شکن شکن دهی

کی می شود که پیک تو روزی رسد ز راه ؟

گوید بیا که بوسه بر آن خوش دهن دهی

سیل سرشک من منگر ساده ، گوش کن

فریاد می زند که به یک بوسه تن دهی

نوشته شده در تاريخ جمعه 6 بهمن 1391برچسب:, توسط رحیم |

 

 

یادت باشه عزیزم،دوست دارم همیشه

 

تو گفتی با نور عشق،زندگی زیبا میشه

 

یادت باشه دلم رو به دست تو سپردم

 

این عشق اسمونی رو هرگز ازیاد نبردم

 

یادت باشه که عشقم ازروی بچه گی نیست

 

دوست دارم می دونی ازروی سادگیم نیست

 

یادت باشه که گاهی فکر شقایق باشی

 

برای من که عاشقم یه یار عاشق باشی

 

یادت باشه همیشه کنار من بمونی

 

کنار تو خوشبختم دلم می خواد بدونی

 

یادت باشه که می خوام برای تو بمونم

 

تا همیشه تا ابد ازتو بگم وازتوبخونم

 

یادت باشه که باتوهمیشه صادقم من

 

اگه برات می میرم بدون که عاشقم من

 

یادت باشه دلم رو هرگز به بازی نگیری

 

دست منو که عاشقم به گرمی عشق بگیری

 

یادت نره که گفتم دوست دارم عزیزم

 

بهار عاشقیمونو به زیر پات می ریزم

نوشته شده در تاريخ جمعه 6 بهمن 1391برچسب:, توسط رحیم |

من بودم و تنهاییو یک راه بی انتها
یک عالم گله و خدایی بی ادعا
گم شده بودم میان دیروز و فردا
تا تو را یافتم.. با تو خودم را یافتم

صدایت در گوشم پیچید
نگاهت در چشمانم نقش بست
نشان دادی به من آنچه بودم
آری، با تو رسیدم من به اوج خودم

نامم را خواندی.. گفتی بارانم
بارانی شد دل و چشمانم
آری بارانی شدم تا ببارم
اما ای کاش بدانی تویی آسمانم

بی تو نه معنا دارد باران
نه معنا دارد خورشید و نه رنگین کمان
ای که شبیه تر از خود به منی
بگو تا آخر راه با من هم قدمی

 

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 3 بهمن 1391برچسب:, توسط رحیم |
نگو بار گــــــران بـودیـــــمو رفتـــــیــــــم

نگو نامهــــربان بـودیـــمو رفــــتـــــیم

نگو ، اینها دلیل محکمـــی نیست

بـگو با دیگران بودیمو رفتــیم

.: Weblog Themes By LoxBlog :.

تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.