نه جایی به خاطرم تعطیل میشود
نه در اخبار حرفی زده میشود
و نه در تقویم خطی به اسمم نوشته میشود
تنها موهای مادرم کمی سپیدتر میشود
وپدرم کمی شکسته تر
اقواممان چندروز اسوده از کار
دوستانم بعدازخاکسپاری،موقع خوردن کباب
ارام ارام خنده هایشان شرو میشود
راستی عشق قدیمم را بگو
!هه
او هم با خنده هایش در اغوش دیگری مرا از یاد میبرد
من فقط تنها گورکنی را خسته میکنم
و مداحی که الکی از خوبی های نداشته ام میگوید
واشک تمساح میریزد
ودر اخر
من میمانم و گورستان سرد و تاریک
…وغم همیشگیم که همراهم میماند
بزرگی میگفت:
همیشه تو زندگیت جسارت عاشقانه از دست دادنو
داشته باش، نه حقارت به هر قیمت نگه داشتنو...
عادت ندارم درد دلم را، به همه کس بگویم....!!!پس خاکش میکنم زیر چهره ی خندانم....، تا همه فکر کنند..... نه دردی دارم و نه قلبی
مانندیک عقاب باشید....وقتی باران میباردهمه پرندگان به سوی پناهگاه پرواز می کنند بجزعقاب که برای دورشدن ازباران دربالای ابرهابه پرواز درمی اید. مشکلات برای همه وجوددارند اماطرزبرخوردباان است که باعث تفاوت میگردد. بلندپرواز باشیدمانند یک عقاب.
انقدر بی تفاوت میشی ڪه هیچی برات معنی نداره
گاهی هم انقدر حساسی ڪه فکر آینده تورور یڪسره خاڪستر میكنه
خاطرات گذشته که میاد تو ذهنت... یه جورایی هنگ میکنی
ساعتها زیر دوش میشینی بہ ڪاشیای حمومـ خیره میشی غذاتو سرد میخوری ناهارو نصفہ شب صبحانہ رو شام
ساعتها یه آهنگ تڪراری گوش میكنی
شبها انقدر ذهنت درگیره که علامتــ سوالهاے ذهنتو مے شمارے تا خوابتــ ببره
مدت هاست تنهایم
اما دلتنــــگ آغوشی نیستم....
خسته ام
ولی به تکیـــــــــــــه گاهی نمی اندیشم...
چشم هایم تر هستند و قرمز
ولی رازی ندارم....
چون مدت هاستدیگرکسی را"خیلی"دوست ندارم........!!!
سرگرمی ام شده گرفتنِ فال حافظ و من خسته از جواب های تکراری :
“غم تمام می شود”
“غصه نخور”
“مشکلات حل می شود ”
و …
دلم می گیرد ، چرا حافظ نمی داند بی او هیچ چیز تمامی ندارد جز این زندگی ؟!
متنهای عاشقانه
تــو هم تلخ بودی
تلــــخ درست مثل قطره های فلج اطفالی
که در کودکی به خوردم می دانند
غافل از اینکه این بار تلخی تــــو دلم را فلــــج کرد
متنهای عاشقانه
تو را مثل قانون…
کسی رعایت نمی کند؛
چرا غمگینی دلم؟
تو را برای شکستن سرشته اند…!
متنهای عاشقانه
بی پناهی یعنی
زیر آوار کسی بمانی
که
قرار بود
تکیه گاهت باشد…
متنهای عاشقانه
بدترین درد اینه که ،
مخاطب های گوشیتو چک کنی
و بخوای با یکی درد و دل کنی
ولی . . .
هیچکس و پیدا نکنی . . .
متنهای عاشقانه
دلت را هنـــگــامــی غم مـی گیــرد
که نــگــاهــت به دستـــانِ گـــره خورده ی
دو آدم،
خیـــره مـــی مـــاند!
متنهای عاشقانه
به خـــــــدا
” دل ” آلزایمــــــــر نمی گیرد !
بفهمیــد آدم ها . . .
متنهای عاشقانه
تـَـخــتـے ڪہ هـَـر شـَـبــ،
تــنــهــا؛
بــا یــاנِ کــســے روش بــخوابـے،
تـَـخــتـــ نـیسـ ــتــ…
تــابــوتــه…
متنهای عاشقانه
برای کشتن کسی که توی دلت زندست باید روزی هزار بار بمیری . . .
متنهای عاشقانه
اگــــــــر مـــے بــیــنــــے هــنـــــــوز تــنــهــــــام …
بـــــــﮧ خــــــاطـــــــــر عــشـــــق تــــــو نــیــســـت !!
مــن فــقـــــــط مـــــے تــــــرســـــــم ؛
مــــے تـــــــرســـــــم هـــمـــــــﮧ مــثـــــل تــــــو بـــــاشــــــنـد . . . !
متنهای عاشقانه
از همان روزی که “پایت” را از زندگی ام پس کشیدی
زندگی ام دگر “پا” نگرفت . . .
متنهای عاشقانه
روزهای تعطیل سخت تر میگذرند!
چون میدانم وقت داری به من بیندیشی،
اما نمی اندیشی . . !
متنهای عاشقانه
چـتـرتــــ را بگــــیر . . .
چشــــــــــم های من . . .
بزرگ شده ی بارانند . .
متنهای عاشقانه
” ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﯼ؟ “ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻣﯿﺸﻪ
ﻭﻟﯽ ” ﻧﯿﺎﺯ ﺩﺍﺭﻡ ﮐﻪ ﺑﺎﻫﺎﺕ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻧﻢ ” ﺧﻮﻧﺪﻩ ﻣﯿﺸﻪ …
متنهای عاشقانه
شـک نـدارم سـفـره ی دلـم را ڪــﮧ وا ڪـنم هـمــ ﮧ سـیـر مــے شـونـد …!
متنهای عاشقانه
ﺗﻨﻬﺎ کسی که ﺗﻮ ﺯﻧﺪﮔﻴﻢ ﺑﻬﻢ ﭘﺎ ﺩﺍﺩ غم ﺑﻮﺩ
ﺍﻻﻧﻢ ﺗﺮﻳﭗ ﺍﺯﺩﻭﺍﺟﻴﻢ …
متنهای عاشقانه
کــآش فقـــط بودی . . .
وقتی بغـــض میکردم . . .
بغلــــم میکردی و میگفتی . . .
ببینــــم چِشــآتو . . .
منـــو نیگــــآ کُن . . .
اگه گریــــه کنی قهر میکنــــم میرمــــ.. .
متنهای عاشقانه
لــبــخــنــد بـــزن…!
عـــکــاس مـــدام ایــن جــمـــلــه را تــکـــرار مـــی کــنـــد…
اصـــلا بــرایـــش مـــهـــم نــیـــســـت،کـــه در وجـــودتــ…
حــتـــی یـــک بــهــانــه بــرای لــبــخــنـــد نــیـــســـتــــ…
متنهای عاشقانه
مُحـــتـآج
בرڪ شُـבטּ نیســتَـم…
فَـقَطـ ـ ـ בرבمـ مے ـآیـَــב
خـَــر فَـرضـ شَـوَمـــ
متنهای عاشقانه
بگذار سر به سینه ی من تا بگویمت
اندوه چیست ؟ عشق کدام است ؟ غم کجاست ؟
بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان
عمریست در هوای تو از آشیان جداست . . .
متنهای عاشقانه
ﻧﺨﺴﺖ ﺛﺎﻧﯿﻪﻫﺎ
ﮐﻤﯽ ﺑﻌﺪ
ﺩﻗﯿﻘﻪﻫﺎ
ﺳﺎﻋﺖﻫﺎ
ﺭﻭﺯﻫﺎ …
ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﮐﻪ ﻣﯽﺁﯾﯽ
ﻣﯽﺑﯿﻨﯽ
ﺳﺎﻝﻫﺎﺳﺖ
ﺩﺭﺩ ﻣﯽﮐﺸﯽ ﻭُ
ﭼﯿﺰﯼ ﺣﺲ ﻧﻤﯽﮐﻨﯽ
متنهای عاشقانه
گاهی دلم برای گوشهایم می سوزد
طفلکی ها سکوت را هم باید گوش کنند . . .
متنهای عاشقانه
حرفها سه دسته اند :
دسته اول : گفتنی ها
دسته دوم : نوشتنی ها
و دسته سوم : قورت دادنی ها
دو تای اول سبکت می کنند ، سومی سنگینت
متنهای عاشقانه
نوازشگر خوبی نبودی
سفید شده !
تار مویی را که قسم خوردی با دنیا عوضش نمیکنی . . .
متنهای عاشقانه
همیشه بهت میگفتم دلم میخواد خوشحالت کنم ،
چه کنم که حالا دلیل خوشحالیت نبودن منه …
متنهای عاشقانه
باشــی یــا نباشــی .. ایــن شب ســـر میشـــود !
امــا ایــن شب کجـــا و آن شب کجــــا؟!
متنهای عاشقانه
اگه کسی گریه میکنه به خاطر این نیست که ضعیفه،
به خاطر اینه که واسه یه مدت طولانی قوی بوده…
متنهای عاشقانه
ﺩﺭﺩ ﯾﻌﻨـﯽ :
ﺍﻣﺸﺒــﻢ ﻣﺜــﻞ ﺷﺒــﺎﯼ ﺩﯾﮕـﻪ
ﺭﻭ ﺗﺨﺘﺖ ﺩﺭﺍﺯ ﺑﮑﺸـــﯽ
ﺁﻫﻨﮕــــ ﺑــﺰﺍﺭﯼ ﻭ ﺑـﺎﺯﻡ ﻓﮑــﺮ ﮐﻨــﯽ
ﺑـﻪ ﺣﺮﻓﺎﯾـــﯽ ﮐــﻪ ﺑﺎﻫــﻢ ﻣﯿﺰﺩﯾــم…
به ﺍﯾﻨـﮑـﻪ خیلی همراهم بودی….
به ﺍﯾﻨـﮑـﻪ حتی یه نگاهش برات یه دنیا ارزش داره…
به ﺍﯾﻨـﮑـﻪ چقدر باهم دعوا کردیم و آشتی کردیم…
به ﺍﯾﻨـﮑـﻪ کلی حرف توی دلت میمونه و نمیتونی بهش بگی…
ﺑﻪ ﺍﯾﻨـﮑـﻪ….
لعنت به ﺍﯾﻨـﮑـﻪ ها….
ﻭ ﻣﺜـــﻞ ﻫﻤﯿﺸــﻪ ﭼﺸﻤــﺎﺕ بایــد ﺗﻘﺎﺻـــ ﭘﺲ ﺑـــﺪن…
چقدر سخته: که تنها شماره تلفنی که تو ذهنت حک شده، داشته باشی، ولی نتونسته باشی که با اون شماره تماس بگیری
چقدر سخته: که خواسته باشی یکی دیگه فراموشت کنه، ولی خودت نتونسته باشی که از یادش ببری
چقدر سخته: که ناخواسته ازکسی که دوستش داری جدا شی و اون موقع خواسته باشی که بهش بفهمونی که همیشه روی خاطرات غبار نمیشینه
چقدر سخته: که اسمی رو که خیلی دوست داری، بشنوی، ولی خودت رو به نشنیدن بزنی
چقدر سخته: وقتی پشتت بهشه دونه های اشک گونه هات رو خیس کنه اما مجبور باشی بخندی تا نفهمه که هنوزم دوسش داری...
توخیالت ساعت ها باهاش حرف بزنی واما وقتی دیدیش هیچ چیزی جزسلام نتونی بگی
چقدر سخته: دلت بخواد سرت رو باز به دیواری تکیه بدی که یه بار زیر آوار غرورش همه وجودت له شده
.....""""""""""""""""""""""""""""""""""""""".................................""""""""""""""""""""""""""""""""""""..
پس ات نمیدهم
به هیچ ساعتی
به هیچ دقیقه ای
به هیچ قیمتی...
سخت چسبیده ام تمامت را
مگرتورا ساده بدست اورده ام
که راحت از دستت دهمم....
نه آنچنان عاشق باش که هیچ چیز را نبینی
.
.
.
.
.
نه آنقدر ببین
که هرگز عاشق نشوی !!!
به بعضیام باس گفت....
خستـــــه نمیشی انقدر عـــــاشق میشی....؟؟
والا ما خســــته شدیم از بس عشـــق جدیدتو تبـــریک گفتیم....!!
مردی در خواب با خدا مکالمهای داشت: “خداوندا! دوست دارم بدانم بهشت و جهنم چه شکلی است؟ “، خدا او را به سمت دو در هدایت کرد و یکی از آنها را باز کرد، مرد نگاهی به داخل انداخت، درست در وسط اتاق یک میز گرد بزرگ وجود داشت که روی آن یک ظرف خورش بود، که آنقدر بوی خوبی داشت که دهانش آب افتاد، افرادی که دور میز نشسته بودند بسیار لاغر مردنی و مریض حال بودند، به نظر قحطی زده می آمدند، آنها در دست خود قاشقهایی با دسته بسیار بلند داشتند که این دستهها به بالای بازوهایشان وصل شده بود و هر کدام از آنها به راحتی می توانستند دست خود را داخل ظرف خورش ببرند تا قاشق خود را پر نمایند، اما از آن جایی که این دستهها از بازوهایشان بلندتر بود، نمیتوانستند دستشان را برگردانند و قاشق را در دهان خود فرو ببرند.
مرد با دیدن صحنه بدبختی و عذاب آنها غمگین شد، خداوند گفت: “تو جهنم را دیدی، حال نوبت بهشت است”، آنها به سمت اتاق بعدی رفتند و خدا در را باز کرد، آنجا هم دقیقا مثل اتاق قبلی بود، یک میز گرد با یک ظرف خورش روی آن و افراد دور میز، آنها مانند اتاق قبل همان قاشق های دسته بلند را داشتند، ولی به اندازه کافی قوی و چاق بوده، میگفتند و میخندیدند، مرد گفت: “خداوندا نمیفهمم؟!”، خدا پاسخ داد: “ساده است، فقط احتیاج به یک مهارت دارد، میبینی؟ اینها یاد گرفتهاند که به یکدیگر غذا بدهند، در حالی که آدم های طمع کار اتاق قبل تنها به خودشان فکر میکنند.
مردی برای اصلاح سر و صورتش به آرایشگاه رفت. در حال کار، گفتگوی جالبی بین آنها در گرفت. آنها به موضوع خدا» رسیدند؛
آرایشگر گفت: “من با نورمیکنم خدا وجود داشته باشد.”
مشتری پرسید: “چرا؟”
آرایشگر گفت: “کافی است به خیابان بروی تا ببینی چرا خدا وجود ندارد. اگر خدا وجود داشت آیا این همه مریض میشدند؟ بچههای بیسرپرست پیدا میشدند؟ این همه درد و رنج وجود داشت؟ نمی توانم خدای مهربانی را تصور کنم که اجازه دهد این چیزها وجود داشته باشد.”
مشتری لحظه ای فکر کرد، اما جوابی نداد؛ چون نمیخواست جروبحث کند.
آرایشگر کارش را تمام کرد و مشتری از مغازه بیرون رفت. در خیابان مردی را دید با موهای بلند و کثیف و به هم تابیده و ریش اصلاح نکرده..
مشتری برگشت و دوباره وارد آرایشگاه شد و به آرایشگر گفت: “به نظر من آرایشگرها هم وجود ندارند.”
آرایشگر با تعجب گفت: “چرا چنین حرفی می زنی؟ من اینجا هستم، همین الان موهای تو را کوتاه کردم!”
مشتری با اعتراض گفت: “نه! آرایشگرها وجود ندارند؛ چون اگر وجود داشتند، هیچ کس مثل مردی که آن بیرون است، با موهای بلند و کثیف و ریش اصلاح نکرده پیدا نمیشد.”
آرایشگر گفت: “نه بابا؛ آرایشگرها وجود دارند، موضوع این است که مردم به ما مراجعه نمیکنند.”
مشتری تایید کرد: “دقیقاً! نکته همین است. خدا هم وجود دارد! فقط مردم به او مراجعه نمیکنند و دنبالش نمیگردند. برای همین است که این همه درد و رنج در دنیا وجود دارد.”