اگرتنهاترین تنها شوم بازهم خدا هست
چه داروی تلخی است :وفاداری به خائن ، صداقت با دروغگو و مهربانی با سنگدل
نوشته شده در تاريخ دو شنبه 18 ارديبهشت 1391برچسب:, توسط رحیم |
آدمیزاد....
غرورش را خیلی دوست دارد،
اگر داشته باشد،
آن را از او نگیرید...
حتی به امانت نبرید...
ضربه ای هم نزنیدش،
چه رسد به شکستن یا له کردن!
آدمی غرورش را خیلی زیاد، شاید بیشتر از تمام داشته هایش، دوست می دارد؛
حالا ببین اگر خودش، غرورش را به خاطر تو، نادیده بگیرد، چه قدر دوستت دارد!
و این را بفهم آدمیزاد!
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 17 ارديبهشت 1391برچسب:, توسط رحیم |

.


از زندگــی از این همه تکــرار خسته ام


از های و هوی کوچــه و بازار خسته ام


دل گیرم از ستاره و آزرده ام ز مـاه


امشب دگر ز هر چه و هر کار خستـه ام


بیزارم از خموشی تقویــم روی میز


وز دنگ دنگ ساعت دیــوار خسته ام


از او که گفت یــار تو هستم ولی نبود...


 از خود که بی شکیبم و بی یار خستـه ام


تنها و دل گرفته و بی زار و بی امید


از حال من مپرس که بسیار خستـه ام...


نوشته شده در تاريخ یک شنبه 17 ارديبهشت 1391برچسب:, توسط رحیم |

   تا به حال اینقدر با خواهش دیگران را نگاه نمیکردم.

      از این غم چگونه باید  بگریزم! این اندوه بی پایان است وبس!

     دل شکسته ام کرد.

      دیگر کلماتی در حد این اندوه نیستند. واژه ها ناتوانند در مقابل این غم!

     اینجا دگر صحبت از من است نه افکار کودکانه!

    نا گزیر باید لباس صبر را بر تن کنم.

     چه سخت است پوشیدن کلمه ای که دیگر با من بیگانه است.

    چه سخت است لبخند زدن در مقابلش و در پاسخ بگویی

    که هیچ اتفاقی نیفتاده است!

نوشته شده در تاريخ شنبه 16 ارديبهشت 1391برچسب:, توسط رحیم |

بگذار گریه کنم ……………..نه برای تو………………..
برای عشقی که مرده است
بگذار گریه کنم ……………..نه برای تو………………
برای صداقت که کمرنگ شده است
بگذار گریه کنم ……………..نه برای تو ……………….
برای غمها که یکنواخت شده است
بگذار گریه کنم ……………..نه برای تو………………..
برای آرزوها که از بین رفته اند
بگذار گریه کنم …………….نه برای تو………………..
برای محبت ها که ساکت شده اند بگذار گریه کنم ………….

نوشته شده در تاريخ جمعه 15 ارديبهشت 1391برچسب:, توسط رحیم |

پشت چراغ قرمز های ساعت 4 صبح....

                                    بعد از لحظه های سپری شده ی آغشته به عقل!

زندگی بدون تو را جهنمی می پندارم، به سرخی چراغ ها.

از خیابان ها، بی عبور سریع و کمرنگ من و تو...

از مکث چهار راه های پی در پی...

از بوی صبح،بی تو.... تصویر غمگینی در ذهنم نقش می بندد که تجسم ضعیفی ست

از رنج زندگی بی حضور تو.

پس از تو کدام دست مهربانی مرا با ظرافت نرگس ها پیوند خواهد داد؟

و کدام نگاه عاشقانه ی مرددی بر نیمی از صورتم سایه خواهد انداخت؟

و کدام صدای گرمی خواهد گفت : " اتفاق می افتد! روزی اتفاق می افتد! "

و اتفاقی که افتاده را ، چه کسی با اشک های من سهیم خواهد شد؟

              پشت چراغ قرمز های ساعت 4 صبح.....

                             چه کسی می داند که چه بر من گذشت....؟!

نوشته شده در تاريخ جمعه 15 ارديبهشت 1391برچسب:, توسط رحیم |

 

مرا به دست کسی بسپار، که انتخاب خودت باشد

کسی که آینه ای از تو، تب سراب خودت باشد

کسی که هق هق هر روزم، کنار خاطره های تو

کلافه اش نکند  از من ، به صبر و تاب خودت باشد

کسی که بگذرد از روحم، مرا جدا نکند از تو

پناه سایه ی هر روزت، شبانه خواب خودت باشد

اگرچه زندگیم بی عشق، به رودخانه ی بی آبی ست

مباد عاشق من باشد، مباد عذاب خودت باشد

تمام گرمی من از توست، به بود توست که می رویم

مباد اجازه دهی ابری، بر آسمان خودت باشد

به "بود" ها که امیدی نیست، " همیشه" ها همه غمگینند

دلم خوش است به مرگی که ، سبب طناب خودت باشد

بگیر دست مرا تا شعر، بزایم از سر دردی که

وضوح عکسی از احساسم، بر آسمان خودت باشد

طناب رابطه ها ترد است، هر آنچه خاطره ها تیزند

خطر مکن سر این سوزن، سوی حباب خودت باشد

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 14 ارديبهشت 1391برچسب:, توسط رحیم |

بگو چی شد که قلبت خالی شد از حضورم

 

بگو باهات چی کردم که میشکنی غرورم

 

بگو چی بود گناهم چی بوده اشتباهم

 

که اینجوری گذشتی از من و از نگاهم

 

کاشکی دلت تنگ نبود دلم برات تنگ نبود

 

کاشکی توی قلب تو این همه نیرنگ نبود

 

کاشکی منم بد بودم تو عاشقی سرد بودم

 

کاشکی توی عاشقی مثل تو نامرد بودم

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 14 ارديبهشت 1391برچسب:, توسط رحیم |

ღI♥Uღ


ღ♥ღ وقتي نيستي هر چي غصه است تو صدامه ღ♥ღ


ღ♥ღ وقتي نيستي هر چي اشکه تو چشامه ღ♥ღ


از وقتي رفتي دارم هر ثانيه از رفتنت ميسوز


ღ♥ღ کاشکي بودي و ميديدي که چي آوردي به روزم ღ♥ღ


ღ♥ღ حالا عکست تنها يادگار از تو ღ♥ღ


خاطراتت تنها باقي مونده از تو


ღ♥ღ وقتي نيستي ياد تو هر نفس آتيش ميزنه به اين وجود ღ♥ღ


ღ♥ღ کاش از اول نميدونستي من عاشق تو بودم ღ♥ღ


ღI♥Uღ

 

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 14 ارديبهشت 1391برچسب:, توسط رحیم |

 

  

میگی هنوز تو فکرمی بعضی شبا خواب نداری

 

میگن با یکی دیدنت میگن خیلی دوستش داری

 

میگی مگه میشه من و یه روز فراموش بکنی

 

میگن به هر چی اون بگه بدون شک گوش میکنی

 

گوشی و برمیداری و چند وقت یه بار زنگ میزنی

 

چند وقت یه بار به آرزوم به رویاهام زنگ میزنی

 

بعدش شلوغ میشه سرت یهو میگی باید بری

 

خوب میدونم تو زندگیم خیلی باشی مسافری

 

خیلی ممنون که میپرسی حالمو

 

خیلی ممنون نگرانی واسه من

 

خیلی ممنون که میخوای بدونی با کیم ؟ کجا ؟

 

خیلی ممنون پس چرا دلت نمیسوزه واسه ساده گیام

 

گوشی و برمیداری و چند وقت یه بار زنگ میزنی

 

چند وقت یه بار به آرزوم به رویاهام زنگ میزنی

 

بعدش میگی شاید باید از هم دیگه دور بمونیم

 

میگی باید سعی بکنیم سخته ولی ما میتونیم

 

تو اونی که اومد یه روز از آسمون نیستی

 

تو اونی که میخواست من و تا پای جون نیستی

 

تو اونی که بهشت و آورد رو زمین ، نیستی

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 14 ارديبهشت 1391برچسب:, توسط رحیم |

 اگه احساسمو کشتی       اگه از یاد من و بردی

  اگه رفتی بی تفاوت        به غریبه سر سپردی

 

 بدون اینو که دل من       شده جادو به طلسمت

 

 یکی هست اینور دنیا       که تو یادش مونده اسمت

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 14 ارديبهشت 1391برچسب:, توسط رحیم |

 

اسمتو رو سیگار نوشتم

برای اولین بار کشیدم

تا بسوزی و فراموشت کنم

اما نمی دونستم با هر پوک

ذره ذره میری تو نفسم و

می شی همه چیزم


 

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 14 ارديبهشت 1391برچسب:, توسط رحیم |

برای تويی كه تنهايی هايم پر از ياد توست...

برای تويی كه قلبم منزلگه عـــشـــق توست ...


برای تويی كه احسا
سم از آن وجود نازنين توست ...

برای تويی كه تمام هستی ام در عشق تو غرق شد...

برای تويی كه چشمانم هميشه به راه تو دوخته است...

برای تويی كه مرا مجذوب قلب ناز و احساس پاك خود كردی...

برای تويی كه وجودم را محو وجود نازنين خود كردی...

برای تويی كه هر لحظه دوری ات برایم مثل یک قرن است...

... تويی كه سـكوتـت سخت ترين شكنجه من است برای

برای تويی كه قلبت پـا ك است ...

برای تويی كه در عشق ، قـلبت چه بی باك است...

برای تويی كه عـشقت معنای بودنم است...

برای تويی كه عـشقت معنای بودنم است...

برای تويی كه غمهایت معنای سوختنم است...

برای تویی که آرزوهایت آرزویم است...

 

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 13 ارديبهشت 1391برچسب:, توسط رحیم |

تو با منی و من تنها هستم ، در قلب منی و من به عشق تنهایی زنده هستم،
تو همنفسم هستی و نفسهایم عطر تنهایی را میدهد
توهمسفرم هستی و جاده زندگی رسم غریبگی را به من یاد میدهد.
تو مال منی و من مال تو نیستم، باران منی و من کویری بیش نیستم،
انگار نه انگار بامنی ،نشسته ای برای خودت حرف از عشق میزنی!
همیشه به یاد توام ودر حسرت داشتنت،دلگیر و سردم در روزهای نداشتنت
یک بار عاشق شدم و یک عمر برای تو ،یک بار هم نگفتی دستهایم مال تو!
آن رویا از خیالم رفت و قصه آغاز شد،همه چیز به نفع تو تمام شد
دیدی که در آینه ی چشمان خیسم ،چشمان تو حتی یک ذره هم خیس نشد
من پر از درد بودم و خسته ،اما دل تو حتی یک ذره هم دلگیر نشد
تو با منی و افسوس که من بی تو هستم،انگار نه انگار که عشق تو هستم!
بودن و نبودنت فرقی ندارد،اینکه سرد هستی و با تو بودن تنها برایم عذاب دارد
هستی و انگار نیستی ، گاهی حتی فراموشم میکنی و از من میپرسی که تو کیستی؟
هزار درد دل ناگفته در دلم مانده و همدلم نیستی،
آنقدر اشک ریخته ام که چشمانم نمیبیند که دیگر نیستی!
نیستی و من تنها مانده ام ، آنقدر دلم گرفته که اینجا با غمها جا مانده ام
تو با منی و من تنها نشسته ام، تو در قلبمی و من اینک یک دلشکسته ام!

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 11 ارديبهشت 1391برچسب:, توسط رحیم |

..♣♣….•*´•.♥.•`*•.¸¸¸¸.•*´•.♥.•`*•…♣♣
اون روزهای عاشقونه مال تو این شب های بی قراری مال من

♥یه روز تو از اینجا میری میشکنه تنها دل من♥

♥ نذار بهت عادت کنم جدایی سخته گل من ♥

♥تو که نمیمونی پیشم داغتو رو دلم نزار ♥

♥نذار بهت عادت کنم تا که جدایی سخت نشه ♥

♥نهال عشق و بسوزون تا یه روزی درخت نشه ♥

♥ما که بهم نمیرسیم حتی توی خواب و خیال ♥

♥قسمت ما یکی نشد حتی توی فنجون فال ♥

♥نمی شه این پله ها رو دو تا یکی کرد و رسید ♥

♥دیوار سنگه بینمون نمی شه دیوار رو ندید ♥

♥ نذار بهت عادت کنم ♥

نوشته شده در تاريخ شنبه 9 ارديبهشت 1391برچسب:, توسط رحیم |

دیروز ها...


دیروز ها کسی را دوست می داشتم...

 اما...


اما امروزها...تنهایی...تنهایی...


تنها...تنهایی را دوست  دارم...!

تنها کودکی کردم تنها به دنیا آمدم

 

تنهای تنها دنیا رو میدیدم تنهای تنها آسمونو حس میکردم

 

تنها بزرگ شدم تنها به سرانجام اندیشیدم

 

تنها پایان کارم رو تنهایی حدس زدم تنها با تو حرف میزنم

 

تنها ، دلم رو با تو قسمت میکنم تنها ، تنهای یمو با تو لمس میکنم

 

تنها هستم ، تنهای تنها تنها زندگی خواهم کرد

 

تنهای تنها خواهم بود تنهایی با من یکی شده

 

بر لوح سرنوشتم تنهایی حک شده و منتظر مینشینم

 

البته ، تنهای تنها برای رسیدن به آرامش

 

برای رسیدن به خدا تنهای تنها 

خسته ام

 

خسته

 

هیچ چیز مرا تسکین نمی دهد

 

بی تو خاموش ام

 

من به دنبال سحری سرگردان می گردم

 

تو سخن می گویی من نمی شنوم

 

تو سکوت می کنی من فریاد می زنم

 

با منی با خود نیستم

 

و بی تو خود را در نمی یابم

 

دیگر هیچ چیز نمی خواهد و نمی تواند تسکین ام بدهد

 

حقیقت بزرگ است و من کوچک ام

 

با تو بیگانه ام

 

مرا با خود آشنا کن بیگانه من

 

مرا با خودت یکی کن.

 

 

 

نوشته شده در تاريخ شنبه 9 ارديبهشت 1391برچسب:, توسط رحیم |

نمیدانم چرا رفتی ...
نمیدانم چرا !!! شاید خطا کردم

و تو ... بی آنکه فکر غربت چشمان من باشی
نمیدانم کجا؟! تا کی؟! برای چه؟!
ولی رفتی ...

و بعد از رفتنت باران چه معصومانه می بارید
و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمی خاکستری گم شد
و گنجشکی که هر روز از کنار پنجره

با مهربانی دانه برمی داشت ،
تمام بالهایش غرق در اندوه غربت شد

و بعد از رفتن تو

 آسمان چشمهایم خیس باران شد

و بعد از رفتن تو

تمام هستی ام زین رو به آنرو شد

و بعد از رفتنت دریا چه بغضی کرد

وفهمیدم  تو نامم  را از یاد خواهی برد

و بعد از این همه طوفان و وهم و پرسش و تردید

کسی از پشت قاب پنجره آرام و زیبا گفت:

تو هم در پاسخ این بی وفاییها بگو

در راه عشق و انتخاب آن خطا کردم...

و من در حالتی ما بین اشک و حسرت و تردید

کنار انتظاری که بدون پاسخ و سردست

و من در اوج پاییزی ترین ویرانی یک دل

میان غصه ای از جنس بغض کوچک یک ابر

نمیدانم چرا !!!

شاید به رسم عادت" پروانگی مان "
برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم

 

سهم توطناب 

 

 

 

دیگه از خستگیام خسته شدم


 

                           دیگه از نگاه عاشقانه بسته شدم


 

میزنم تیغ به بند بستگی


 

                           مگه آزاد بشم ز خستگی


 

بسه تنهایی دیگه توی قفس این نگاه رنگی مداد


 

                          بسه این قفس بدون هم نفس



 

دیگه بسه تشنگی بدون آب


 

                          خوردن فریب و نیرنگ سراب


 

 

واسه هر کی دل من تنگ میشه


                           تا میفهمه دلش از سنگ میشه

 

می نویسم "د ی د ا ر" 

 

 


 

تو اگر بی من و دلتنگ منی

 

 


   یک به یک فاصله ها را بردارکا

 

 


من تو را تا بی کرانها


 

من تو را تا کهکشانها


 

از زمین تا آسمانها


 

دوست دارم می پرستم


 

من تو را همچون احورا


 

من تو را همچون مسیحا


 

همچون عطر پاک گلها


 

دوست دارم می پرستم


 

من تو را با هستی خود با وجودم


 

عاشقم با خون خود با تمام تار و پودم


 

من تو را با لحظه های انتظارم


 

عاشقم با این نگاه بی قرارم


 

من تو را همچون پرستو


 

یاسمن ها،نسترن ها


 

من تو را با هر چه هستی


دوست دارم می پرستم

 


نوشته شده در تاريخ شنبه 9 ارديبهشت 1391برچسب:, توسط رحیم |

ای کاش سرنوشت جز این می نوشت ای کاش دیگه خسته ام بخون با من

 

 

 

ای کاش می دانستی عشق من برای تو بارانی بود در بهت زمین تشنه غربتت پرواز پروانه ها بود بر روی ساقه های مهربان گندمزارت ای کاش می

دانستی عشق من پشتوانه هزار کندو بود بر هزاران گرده افشانی در میان تنهایی مزرعه آفتابگردانت ای کاش می دانستی چشمان مهربان این من

عاشق توان دستانت بود در هنگام نوازشها قدرت پاهایت بود در هنگام راه رفتن ها تو خورشید بودی تو ماه بودی در فراسوی مرزهای نامهربانی تو صداقت عشق بودی برای من تو ندانستی قناری تنها آواز نمی خواند تنها می گرید قناری تنها می میرد... 

رفتی تو باز ماندم با کوله بار اندوه عمریست بی تو این دل گردیده یار اندوه کس نیست تا بگیرددستان خسته من صد بار جان سپردم در چشمه سار اندوه از ره رسید امشب شب زنده داری من یا رب چه سوز دارد شبهای تار اندوه 

از صد هزار انجم در آسمان چشمت ما را چه بود قسمت؟جز چوب دار اندوه تا با نگاههایت من را ز من گرفتی مسکن گزید این دل در شوره زار

اندوه غربت دیرینه ام را با تو قسمت می کنم تا ابد با درد و رنج خویش خلوت می کنم رفتی و با رفتنت کاخ دلم ویرانه شد من در این ویرانه ها

احساس غربت می کنم می روم قلب تچشمهایم خیس از باران اشک و انتظار من به این دوری خدایا کی عادت می کنم ؟ و را پیدا کنم برق چشمان

تو را معنا کنم می روم شاید که در دشتی بزرگ معنی عشق تو را پیدا کنم می روم تا با نگاه گرم تو این دل دیوانه را شیدا کنم می روم عاشق شوم همچون نسیم غنچه های عشق را تا وا کنم 

نوشته شده در تاريخ شنبه 9 ارديبهشت 1391برچسب:, توسط رحیم |

زندگی رنگ تنهایی است و عشق رنگ اندوه

دوست دارم

در این تنهایی بسازم نه اینکه با زندگی بسوزم

دوست دارم

گرمای عشق تن یخ زده ی اندوه را ذوب کند اما می دانم که

این گونه نیست ، عشق همیشه تنهایی می آورد

دوست داشتن صدای فاصله هاست

پس !!!

خوش به حال ماهیان دریا که عاشق آب هستند

و همیشه در عشق خود غوطه ورند

خوشا به حال کسی که " عاشق " است و عشقش روشنی بخش " قلبش "

         عشق وصل نیست! شادی نیست! گاهی جدایی و غم و حسرت است. پس از عشق

 پرهیز کن ! حیف است ، مگذار قلب پاک و مهربانت با غبار عشق آلوده گردد، حیف است

 چشمان سیاه و زیبای تو روزی برای غم جدایی اشکبار شود

گریه کردم تا بدونی زندگی بدون غم نمیشه

اگر اسمان هم از رنگ ابی خسته شد تو امید ت

را هیچ وقت از دست نده

مگه تو نگفتی که دوستم داری پس چرا تنهام گذاشتی

شبی غصه ها را صدا می کنم حساب دلم را جدا می کنم

چه دارم به جز یک دل سوخته دلی از شرار غم افرو خته

غم دل که جان را شرر می زند بدین سینه هر لحظه سر می زند

به هرکس که رو کردم او پشت کرد کف باز امید را مشت کرد

تبسم به رویش زدم اخم کرد رخ طفل جان مرا زخم کرد

ندا یم شنید ید و پنهان شد ید به پنهانی من نمایان شد ید

کسی در به روی دلم وا نکرد ز روزن کسی هم تماشا نکرد

نپرسید از من کسی درد مرا که چون می گذارم شب سرد را

من و غم دو همزاد دیرینه ایم من و غم دو همزاد دیرینه

تو ای خدای مهربان خــودم تنها تنها دلـم چو شام بی فردا دلم چــو کشتی بی ناخدا به سینـه

 دریـا دلـــم تــو ای خدای مهــربـان تو ای پناه بـی کسـان به سنگ غم مشکن دگرچو شیشه

 مینـا دلم تو هم برو ای بیوفا مبر بر لب نام مرا دل تنگم بیگانه شد نمیخواهد دیگر تو را نشان

 من دیگر مجو حدیث دل دیگر مگو دلم شکسته زیر پا نمی خواهد دیگر تو را تو ای خدای

 مهربان تو ای پناه بی کسان به سنگ غم مشکن دگر چو شیشه

 

نوشته شده در تاريخ شنبه 9 ارديبهشت 1391برچسب:, توسط رحیم |

زندگی رنگ تنهایی است و عشق رنگ اندوه


 

دوست دارم


 

در این تنهایی بسازم نه اینکه با زندگی بسوزم


 

دوست دارم


 

گرمای عشق تن یخ زده ی اندوه را ذوب کند اما می دانم که


 

این گونه نیست ، عشق همیشه تنهایی می آورد


 

دوست داشتن صدای فاصله هاست


 

پس !!!


 

خوش به حال ماهیان دریا که عاشق آب هستند


 

و همیشه در عشق خود غوطه ورند


 

خوشا به حال کسی که " عاشق " است


 

 و عشقش روشنی بخش " قلبش "

نوشته شده در تاريخ جمعه 8 ارديبهشت 1391برچسب:, توسط رحیم |

 

امروز بعد از ظهر، یعنی یک روز بعد از تو

نگو این حسو کسی جز تونمیدونه

گذشتن از عشقو کسی جز تو نمیتونه

نگو میمونی، نگو تو میتونی با من باشی

نگو میتونی تو تو امروز من باشی

نگو میمونی، نگو تو میتونی با من باشی

نگو میتونی تو تو امروز من باشی

****
پس اینو باور کن، تو از امروز صبح شدی پاک از ذهنم

پس اینو باور کن، رفتی از قلبم خالی از تو فکرم

امروزتو نکن آلوده، هرچی که بینمون بود نابوده

از این عشق میاد بوی سرد فراموشی

اینو بدون تا ابد با غم هم آغوشی

۲۰دیقه زیادی شد این بار؟ " hasti "

نیست عینه خیالت هم انگار

شاید ترافیکه، یا که هوا بده

شاید اصلا ماشین گیرت نیومده

میام سریع به خودم،یه غریبه شدم

افکارم همه جویده شدن

مهم نیست واسم کجا پارک کردم

که تا الان حتما جریمه شدم

عمری دارم از زمین و زمان هی دور میخورم

هی سر میخورم، باز پر میکنم دورو برمو بر میخورم

با یه آدمه جدید که تا یادمه پرید

یک روزمثله یک سال گذشت، یعنی امروز مثله امسال گذشت

آره اینه رسمش، قلبِ من شکست و پینه بستش
….

نگو میمونی، نگو تو میتونی با من باشی

نگو میتونی تو تو امروز من باشی

نگو میمونی، نگو تو میتونی با من باشی

نگو میتونی تو تو امروز من باشی

****
پس اینو باور کن، تو از امروز صبح شدی پاک از ذهنم

پس اینو باور کن، رفتی از قلبم خالی از تو فکرم

.: Weblog Themes By LoxBlog :.

تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.