دیــدگــانم بــار دیــگر بســـته است
قلب سردم باز امشب خسته است
ای شقایق باز یادت میکنم
با نگاهایم صدایت میکنم
اشک های بیشمارم میروند
گریــه هایم بــوی بــاران میــدهند
باز امشب مثل سرما مانده ام
در میان غربتی جا مانده ام
گریــه ها آیــا امانم میدهند
مهربانی ها پناهم میدهند
آرزوهــایم همه بر بــاد رفــت
روی قلبم حسرت سردی نشست
بـوی پاییز و خــزان سرشار شد
کوچه های قلبم امشب تار شد
ناله هایم را برایت گفته ام
در میان دردهایم خفته ام
از این شب های تارم را بگو
رمز سنگینی بارم را بگو
دیدم شب را که بی رحمانه ماند
بر دلـــم لالایی مستــانه خواند
صبر،مثل قاصدک پرواز کرد
پشت چشمانم دوباره سوز درد
امتــداد آســمان ،آبی نماند
عشق،قلبم را چه بی رحمانه راند
من جنون سایه ها را دیده ام
گریه هایم را به دریا میدهم
باز دیوانه تر از دیوانه ام
در سکوت لحظه ها ویرانه ام
با نوای زخم عادت میکنم
باز امشب هم صدایت میکنم
یا بیا ،یا یادت از یادم ببر
یا دعا کن دل نباشد در به در...
در دلــت جـــا کــرده ام خـــود را نـــمـی دانــم چـــرا شاید این «من»شاید این«تو» می شود یک روز «ما» قلـب مـن بـا عشـق تـو لحـظه به لحـظه می تـپـد دل مـدارا می کنـد بـا لحـظه هـای خـوب و بـد بی قـراری هـا دل مـن را پریـشان کـرده اسـت یا دلـم عشق تو را در خویش پنهان کرده است خواسـتم با بودنـت عـادت به خـوبی هـا کنم شـاید ایـن آوارگـی را از سرِ خود وا کنم از کـجا بایـد بنـالـم از تـو یـا از روزگـار ؟ روزگـاران می روند اما تو هستی ماندگار می رسد فصل خزان و می رود فصل بهار ابرهای چشم من می بارد از چشمان یار در دلــت جـــا کــرده ام خــود را نـــمـی دانــم چـــرا شاید این «من»شاید این«تو» می شود یک روز «ما» نفرین به جهانی که غمش نصیب ما شد بگو به من به من بگو، فانوس چشم های تو کو؟ داره ترک میخوره این، بغض نشسته تو گلو نذار که بارونی بشم ، گریه پنهونی بشم خراب اون قصه ای که ،خود تو میدونی بشم قسم به گل ، قسم به ماه منو ببخش با یک نگاه منو ببخش ای بهترین ، راهی نمونده غیر از این لحظه راهی شدنم ، شکستن منو ببین رفتن من زوال ماست ، ختم تموم خنده هاست کجای جاده گم کنم ، بغضی رو که تو این صداست حالا که رفتی عزیز، از حقیقت نگریز واسه بار آخری، عشق تو چشمام ببین فقط اسمی به جا مانده از آن چه بودم و هستم دلم چون دفترم خالیست قلم خشکیده در دستم گره افتاده در کارم به خود کرده گرفتارم به جز در خود فرو رفتن چه راهی پیش رو دارم رفیقان یک به یک رفتند مرا با خود رها کردند همه خود درد من بودند گمان کردم که همدردند شگفتا از عزیزانی که هم آواز من بودند به سوی اوج ویرانی پل پرواز من بودند... گفتم صبور باشم ولی این انتظار بی فایدس اینکه دوستم داشته باشی برای تو یه فاجعس میخوای برم باشه میرم یه کم غرور مونده برام ساکمو کولمو میگیرم یه ذره زور مونده برام وقتی دلت جای دیگس بهتره درکت بکنم نگات غریبه س باهام بهتره ترکت بکنم با خاطراتم میمونم با یاد تو چشمام تره پا تو فرداها بذار با هرکی از من بهتره رو دره ی فردای تو رفتنمو پل میکنم بی کسی دشواره برام اما تحمل میکنم پر از بغض فرو خوردم شکست دل چه سنگینه تو حرفامو نمیفهمی تموم درد من اینه چه سنگینه کنار تو به ظاهر خوب بودن هام تو جنگ ساکت تقدیر همین مغلوب بودن هام چه تکرار غم آلودی کجا رفت اون همه احساس؟ چرا بین لبای ماسکوت واژها بر پاس میدونم خسته ای از من نگاهت خالی از شوره تحمل میکنم انگار...........دلم مجبوره مجبوره برای تا ابد موندن تموم جونمو دادم چا پایان ما این شد؟ چه زور از چشمت افتادم خدا حافظ بروعشقم برو که وقت پروازه برو که ديدن اشکات منو به گريه ميندازه نگاه کن آخر راهم نگاه کن آخر جاده ست نميشه بعد تو بوسيد نميشه بعد تو دل بست منو تنها بذار اينجا تو اين روزاي بي لبخند که بايد بي تو پرپرشه که بايد از نگات دل کند حلالم کن اگه ميري اگه دوري اگه دورم اگه با گريه ميخندم حلالم کن که مجبورم نگو عادت کنم بي تو که ميدوني نميتونم که ميدوني نفسهامو به ديدار تو مديونم فدای عطر آغوشت برو که وقت پروازه برو که بدرقه داره منو به گريه ميندازه برو عشقم خداحافظ برو اما حلالم کن خداحافظ برو اما عزيز من حلالم کن...حلالم کن! برو خوش باش که اون بی کس تنها جان داد تو نبودی و غمت را به شب و باران داد برو خوش باش که او بی تو ازینجا میرفت وقت رفتن نه فقط از غم تو ماتم داشت غمش این بود که از عشق تو خیلی کم دشت منتظر بود که شاید تو به یادش باشی لحظه ای هم تو مگر چشم به راهش باشی منتظر بود که شاید تو بگوئی برگرد ای دریغا که نگاهت به دل او بد کرد برو خوش باش که او یاد تورا با خود برد آن تنومند درخت از غم برگی پژمرد برو خوش باش که او دیگر از اینجا پر زد با غمت بال گرفت و به راهی دیگر زد ولی آن لحظه ی آخر که خدا آنجا بود کس نپرسید چرا رفت و چرا تنها بود؟ لحظه ای گفت بگویید که من هم رفتم عاشق و بی کس تنها و پر از غم رفتم کس بگوید به همانی که مرا عاشق کرد او نه از بی کسی، از غصه ی رفتن دق کرد او فقط عاشق پرواز و پر از رفتن بود از همان لحظه گناهش به تو دل بستن بود هم بگوئید که او رفت دگر خوش باشد بی من و فکر من آسوده و سر خوش باشد او که تنهایی خود را به من ارزانی داشت هم بگویید که این قصه چه پایانی داشت آخرش بار خودش را ز جهان هم برداشت آنکه با عشق تو در عشق خدا هم سر داشت اسیرم پشت این درهای بسته ببین با من چه کردی ای شکسته تو میخواستی که شب و ازم بگیری اونقدر که حتی جای من بمیری ولی عاقبت بازی رو باختی واسم از عشق یه ویرونه ساختی میخوام امشب به یاد تو نباشم مثل بارون علشق و بی ادعا شم دیگه بسه واسم عشق تو داشتن روی خاک وجودم تورو کاشتن چه شبهایی که از عشق تو گفتم چه حرغایی که از مردم شنفتم میدونستم تو هم نا مهربونی سر عهدی که بستی نمی مونی بذار ای دل خسته تنها بمونم که پایان وفا شد مرگ جونم برو حرفی واسه گفتن ندارم نمیخوام مهرتو، تو دل بکارم وقتي کسي رو دوس داري،حاضري جون فداش کني حاضري دنيارو بدي،فقط يه بار نيگاش کني به خاطرش داد بزني،به خاطرش دروغ بگي رو همه چي خط بکشي،حتّي رو برگ زندگي وقتي کسي تو قلبته،حاضري دنيا بد بشه فقط اوني که عشقته،عاشقي رو بلد باشه قيد تموم دنيارو به خاطرِ اون مي زني خيلي چيزارو مي شکني ، تا دل اونو نشکني حاضري قلب تو باشه ، پيش چشاي اون گرو فقط خدا نکرده اون ، يه وقت بهت نگه برو حاضري حرف قانونو ، ساده بذاري زير پات به حرف اون گوش کني و به حرف قلب باوفات وقتي بشينه به دلت ، از همه دنيا مي گذري تولّد دوبارته ، اسمشو وقتي مي بري حاضري جونتو بدي ، يه خار توي دساش نره حتي يه ذرّه گرد وخاک تو معبد چشاش نره حاضري مسخرت کنن ، تمام آدماي شهر امّا نبيني اون باهات ، کرده واسه يه لحظه قهر حاضري هر جا که بري ، به خاطرش گريه کني بگي که محتاجشي و ، به شونه هاش تکيه کني حاضري که به خاطر ، خواستن اون ديوونه شي رو دست مجنون بزني ، با غصه هاهمخونه شي حاضري مردم همشون ، تو رو با دست نشون بدن ديوونه هاي دوره گرد ، واسه تو دس تکون بدن حاضري که بگذري از ، شهرت و اسم و آبروت مهم نباشه که کسي ، نخواد بشينه روبروت وقتي کسي تو قلبته ، يه چيزقيمتي داري ديگه به چشمت نمي ياد ، اگر که ثروتي داري حاضري هر چي بشنوي ، حتي اگه سرزنشه به خاطر اون کسي که ، خيلي برات با ارزشه حاضري هر روز سر اون ، با آدما دعوا کني غرورتو بشکني و باز خودتو رسوا کني حاضري هر کي جز اونو ، ساده فراموش بکني پشت سرت هر چي مي گن ، چيزي نگي گوش بکني حاضري هر چي که داري ، بيان و از تو بگيرن پرنده هاي شهرتون ، دونه به دونه بميرن
تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.