اگرتنهاترین تنها شوم بازهم خدا هست
چه داروی تلخی است :وفاداری به خائن ، صداقت با دروغگو و مهربانی با سنگدل
نوشته شده در تاريخ دو شنبه 12 آبان 1393برچسب:, توسط رحیم |
آب را گل نکنید..
شاید از دور علمدار حسین، مشک طفلان بر دوش..
زخم و خون بر اندام،می رسد تا ازین آب روان
پر کند مشک تهی..ببرد جرعه آبی..برساند به حرم..
تا علی اصغر بی شیر رباب،نفسش تازه شود و بخوابد آرام..
آب را گل نکنید..
که عزیزان حسین.همگی خیره به راهند که ساقی آید..
و به انگشت کرم..گره کوره عطش بگشاید..
آب را گل نکنید..
که در این نزدیکی عابدی تشنه لب و بیمار است در تب و گریه اسیر..
آب را گل نکنید..
که بود مهریه ی مادرشان، نه همین آب که هر جای دگر،
رودی و نهری جاریست مهر زهرای بتول است..
ازین است که میگویم..آب را گل نکنید..آب را گل نکنید..
 
 
 
 Moharam91 300x75 متن ادبی و شعر برای محرم 1391
نوشته شده در تاريخ دو شنبه 12 آبان 1393برچسب:, توسط رحیم |

پس ات نمیدهم
به هیچ ساعتی
به هیچ دقیقه ای
به هیچ قیمتی...
سخت چسبیده ام تمامت را
مگرتورا ساده بدست اورده ام
که راحت از دستت دهمم....

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 11 آبان 1393برچسب:, توسط رحیم |

نه آنچنان عاشق باش که هیچ چیز را نبینی
.
.
.
.
.
نه آنقدر ببین
که هرگز عاشق نشوی !!!

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 4 آبان 1393برچسب:, توسط رحیم |

به بعضیام باس گفت....                        

خستـــــه نمیشی انقدر عـــــاشق میشی....؟؟          

والا ما خســــته شدیم از بس عشـــق جدیدتو تبـــریک گفتیم....!!

http://upload7.ir/imgs/2014-04/23664027452651256564.gif

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 30 مهر 1393برچسب:, توسط رحیم |

مردی در خواب با خدا مکالمه‌ای داشت: “خداوندا! دوست دارم بدانم بهشت و جهنم چه شکلی است؟ “، خدا او را به سمت دو در هدایت کرد و یکی از آنها را باز کرد، مرد نگاهی به داخل انداخت، درست در وسط اتاق یک میز گرد بزرگ وجود داشت که روی آن یک ظرف خورش بود، که آنقدر بوی خوبی داشت که دهانش آب افتاد، افرادی که دور میز نشسته بودند بسیار لاغر مردنی و مریض حال بودند، به نظر قحطی زده می آمدند، آنها در دست خود قاشق‌هایی با دسته بسیار بلند داشتند که این دسته‌ها به بالای بازوهایشان وصل شده بود و هر کدام از آنها به راحتی می توانستند دست خود را داخل ظرف خورش ببرند تا قاشق خود را پر نمایند، اما از آن جایی که این دسته‌ها از بازوهایشان بلندتر بود، نمی‌توانستند دستشان را برگردانند و قاشق را در دهان خود فرو ببرند.

 

مرد با دیدن صحنه بدبختی و عذاب آنها غمگین شد، خداوند گفت: “تو جهنم را دیدی، حال نوبت بهشت است”، آنها به سمت اتاق بعدی رفتند و خدا در را باز کرد، آنجا هم دقیقا مثل اتاق قبلی بود، یک میز گرد با یک ظرف خورش روی آن و افراد دور میز، آنها مانند اتاق قبل همان قاشق های دسته بلند را داشتند، ولی به اندازه کافی قوی و چاق بوده، می‌گفتند و می‌خندیدند، مرد گفت: “خداوندا نمی‌فهمم؟!”، خدا پاسخ داد: “ساده است، فقط احتیاج به یک مهارت دارد، می‌بینی؟ اینها یاد گرفته‌اند که به یکدیگر غذا بدهند، در حالی که آدم های طمع کار اتاق قبل تنها به خودشان فکر می‌کنند.

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 30 مهر 1393برچسب:, توسط رحیم |

مردی برای اصلاح سر و صورتش به آرایشگاه رفت. در حال کار، گفتگوی جالبی بین آنها در گرفت. آنها به موضوع خدا» رسیدند؛
آرایشگر گفت: “من با نورمی‌کنم خدا وجود داشته باشد.”
مشتری پرسید: “چرا؟”

آرایشگر گفت: “کافی است به خیابان بروی تا ببینی چرا خدا وجود ندارد. اگر خدا وجود داشت آیا این همه مریض می‌شدند؟ بچه‌های بی‌سرپرست پیدا می‌شدند؟ این همه درد و رنج وجود داشت؟ نمی توانم خدای مهربانی را تصور کنم که اجازه دهد این چیزها وجود داشته باشد.”

مشتری لحظه ای فکر کرد، اما جوابی نداد؛ چون نمی‌خواست جروبحث کند.
آرایشگر کارش را تمام کرد و مشتری از مغازه بیرون رفت. در خیابان مردی را دید با موهای بلند و کثیف و به هم تابیده و ریش اصلاح نکرده..
مشتری برگشت و دوباره وارد آرایشگاه شد و به آرایشگر گفت: “به نظر من آرایشگرها هم وجود ندارند.”
آرایشگر با تعجب گفت: “چرا چنین حرفی می زنی؟ من این‌جا هستم، همین الان موهای تو را کوتاه کردم!”
مشتری با اعتراض گفت: “نه! آرایشگرها وجود ندارند؛ چون اگر وجود داشتند، هیچ کس مثل مردی که آن بیرون است، با موهای بلند و کثیف و ریش اصلاح نکرده پیدا نمی‌شد.”
آرایشگر گفت: “نه بابا؛ آرایشگرها وجود دارند، موضوع این است که مردم به ما مراجعه نمی‌کنند.”
مشتری تایید کرد: “دقیقاً! نکته همین است. خدا هم وجود دارد! فقط مردم به او مراجعه نمی‌کنند و دنبالش نمی‌گردند. برای همین است که این همه درد و رنج در دنیا وجود دارد.”

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 30 مهر 1393برچسب:, توسط رحیم |
یکی از زیباترین ونخستین  مناظراتی که در عالم هستی اتفاق افتاده مناظره بین خدا و شیطان است که در این گفتگوی دو طرفه که بصورت مناظره مطرح شده نکاتی بسیار پند  آموز و آموزشی می باشد که هر خواننده ای را به وجد می آورد.
 
قبل از ورود به مسئله مناظره به جا است طرفین مناظره معرفی اجمالی شوند: 
 
امیرالمومنین در خطبه اول نهج البلاغه  میفرماید: انسان عاجز است از شناخت ذات خدا در آنجایی که میفرماید سپاس خداوندی را که حساب گران از شمارش نعمت های او ناتوان و تلاش گران به او نخواهند رسید پروردگاری که برای صفات او حد و مرزی وجود ندارد و تعریف کامل  نمی توان یافت و برای خدا وقت معین و سرآمدی مشخص نمی توان تعیین کرد مخلوقات را با قدرت خود آفرید و با رحمت خود بادها را به حرکت در آورد و به وسیله کوه ها اضطراب و لرزش زمین را به آرامش تبدیل کرد.
 
راهی که می شود به صفت خداوند آگاهی پیدا کرد دعای جوشن کبیر می باشد که خوانندگان را به خواندن آن دعای شریف رهنمود می کنم و اما شیطان از جنس جن است و از آتش خلق شده است قبل از این که از بهشت رانده شود خدا را بسیار عبادت میکرد به همین دلیل عزازییل نام گرفت البته از امام رضا روایتی است که فرمود نام اصلی او حارث بوده و بعد از رانده شدن از رحمت الهی به ابلیس یعنی (دور) نامیده شد.
شیطان شش هزار سال عبادت کرد و از مقربین گردید. 
 
آنچه منجر به مناظره بین خدا و شیطان گردید جریان خلقت آدم بود که خداوند بزرگ خاکی از قسمت های گوناگون زمین از قسمت های سخت و نرم شور و شیرین گرد آورد آب بر آن افزود تا گلی خالص و آماده شد و با افزودن رطوبت چسبناک گردید که از آن اندامی شایسته و عضوهایی جدا و به یکدیگر پیوسته آفرید آنرا خشکانید تا محکم گردد.
 
آنگاه از روحی که آفرید در آن دمید تا بصورت انسانی زنده در آمد دارای اندیشه که وی را به تلاش اندازد و دارای افکاری که در دیگر موجودات تصرف نماید ،به انسان اعضاء و جوارحی بخشید که در خدمت او باشند و ابزاری عطا فرمود که آنها را در زندگی به کار گیرد قدرت تشخیص به او داد تا حق و باطل را بشناسد و حواس چشایی و بویایی و وسیله تشخیص رنگ ها و اجناس مختلف را در اختیار او قرار داد انسان را مخلوقی از رنگ های گوناگون و چیزهای همانند و سازگار و نیروهای متضاد و مزاج های گوناگون  گرمی و سردی تری و خشکی قرار داد. 
 
موجودى عجيب و بى‏سابقه كه قوس صعودى و نزوليش هر دو بى‏انتها بود آفرينش يافت، و موجودى با استعداد فوق العاده كه مى‏توانست شايسته مقام «خليفة اللهى» باشد، قدم به عرصه هستى گذاشت «در آن هنگام همه فرشتگان سجده كردندجز ابليس كه تكبّر كرد و از كافران بود.
 
مناظره خدا و شیطان 
 
خدا: اى ابليس! چه چيز مانع تو از سجده كردن بر مخلوقى شد كه با قدرت خود آفريدم. آيا تكبر كردى يا از برترينها بودى برتر از اين كه فرمان سجود به تو داده شود؟
 
شیطان: من از او (آدم) بهترم، مرا از آتش آفريده‏اى و او را ازگل.
 
خدا: از آسمانها (و صفوف ملائكه) خارج شو كه تو رانده درگاه منى اينجا جاى پاكان و مقربان است، نه جاى آلودگان و سركشان و تاريك دلان و مسلما لعنت من بر تو تا روز قيامت خواهد بود و هميشه مطرود از رحمت من خواهى بود.      
 
شیطان: پروردگارا! مرا تا روزى كه انسانها برانگيخته مى‏شوند مهلت ده مهلتى كه از فرزندان آدم انتقام گيرم، و همه را به گمراهى بكشانم.
 
خدا: تو از مهلت داده شدگانى ولى نه تا روز رستاخيز و مبعوث شدن خلايق بلكه تا روز و زمان معينى.
 
شیطان: به عزّتت سوگند كه همه آنان را گمراه خواهم كرد مگر بندگان مخلص تو از ميان آنها، آن گاه از پيش و از پس و از چپ و راست بر آنها مى‏تازم. و بيشترينشان را شكرگزار نخواهى يافت.
 
خدا: به حق سوگند، و حق مى‏گويم كه جهنم را از تو و هر كدام از آنان كه از تو پیروی کنند پر خواهم كرد.
 
شرح مختصراین مناظره
 
آرى! بدترين بلاى جان انسان نيز همين كبر و غرور است كه او را از درك حقايق محروم مى‏سازد، و به تمرد و سركشى وامى‏دارد، و از صف مؤمنان كه صف بندگان مطيع خداست بيرون مى‏افكند، و در صف كافران كه صف ياغيان و طاغيان است قرار مى‏دهد. 
 
مهم اين است كه انسان هنگامى كه از اعمال زشت خود نتيجه شومى مى‏گيرد بيدار شود، و به فكر جبران بيفتد، اما چيزى خطرناكتر از آن نيست كه همچنان بر مركب غرور و لجاج سوار گردد، و به مسير خود به سوى پرتگاه ادامه دهد و اين همان سرنوشت شومى بود كه دامن «ابليس» را گرفت اينجا بود كه «حسد» تبديل به «كينه» شد، كينه‏اى سخت و ريشه‏دار.
 
در حقيقت ابلیس مى‏خواست تا آخرين فرصت ممكن به اغواى فرزندان آدم بپردازد، چرا كه روز رستاخيز پايان دوران تكليف است، و ديگر وسوسه و اغوا مفهومى ندارد، علاوه بر اين با اين درخواست مرگ را از خود دور كند، و تا قيامت زنده بماند، هر چند همه جهانيان از دنيا بروند.
 
در اينجا مشيّت الهى اقتضا نمود كه اين خواسته ابليس برآورده شود، اما نه بطور مطلق، كه به صورت مشروط، 
 
اينجا بود كه ابليس مكنون خاطر خود را آشكار ساخت، و هدف نهائيش را از تقاضاى عمر جاويدان نشان داد، و سوگند به «عزت» نشان مى‏دهد كه او نهايت پافشارى را در تصميم خويش داشته و دارد، و تا آخرين نفس بر سر گفتار خود ايستاده است.
 
ولى متوجه اين واقعيت بود كه گروهى از بندگان خاص خدا به هيچ قيمتى در منطقه نفوذ و حوزه وسوسه او قرار نمى‏گيرند، لذا ناچار آنها را استثنا كرد. 
 
همانهایكه در راه معرفت و بندگى تو از روى اخلاص و صدق و صفا گام بر مى‏دارند، تو نيز آنها را پذيرا شده‏اى، خالصشان كرده‏اى، و در حوزه حفاظت خود قرار داده‏اى.                       
 
سؤال: چرا خداوند درخواست شيطان را در باره ادامه حياتش پذيرفت، و چرا فورا نابودش نكرد؟! پاسخ اين است كه عالم دنيا ميدان آزمايش و امتحان است- آزمايشى كه وسيله پرورش و تكامل انسانهاست- و مى‏دانيم آزمايش جز در برابر دشمنان سرسخت و طوفانها و بحرانها امكان پذير نيست.
 
البته اگر شيطان هم نبود هواى نفس و وسوسه‏هاى نفسانى انسان را در بوته آزمايش قرار مى‏داد، اما با وجود شيطان اين تنور آزمايش داغتر شد، چرا كه شيطان عاملى است از برون و هواى نفس عاملى است از درون.
 
پیامد های این مناظره
 
1- انسان تنها موجودى است كه خداوند قبل از خلقت، آفريدن او را به فرشتگان اعلام كرد.
2- منشأ وجودى انسان، آب و خاك است ، و روح پس از جسم آفريده شده است.
3- فرشتگان به خاطر نفخه‏ى الهى، به آدم سجده كردند ولى برخى انسان‏ها حتّى به خاطر ذات حقّ براى خدا سجده نمى‏كنند.
4- تكبّر، مانع تعبّد و تسليم است.
5- عبادت دسته جمعى با شكوه‏تر است. همه‏ى فرشتگان سجده كردند، آن هم دسته جمعى. در ميان خوبان بودن مهم نيست، از خوبان بودن مهم است.
 
درپایان فقط بندگان مخلص خدا هستند که شیطان تسلطی برآنها ندارد التماس دعا.
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 29 مهر 1393برچسب:, توسط رحیم |
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 29 مهر 1393برچسب:, توسط رحیم |
يه روزي من بودم نفسش

ولي بعد شدم عامل تنگي نفسش

رفت سراغ يه نفس تازه !!!
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 29 مهر 1393برچسب:, توسط رحیم |
من خیلی اشتباه کردم توی زندگیم ...
اشتباه اول من اینکه به توی خائن اعتماد کردم ...
اشتباه دوم اینکه صادقانه عاشقت شدم ...
اشتباه سوم اینکه فکر می کردم در عین بدبختی با تو خوشبختم ...
اشتباه بعدی اینکه تو رو هزاااااااااااااااااااااار بار بخشیدم ...
اشتباه هزارم من این بود که :
هیچ وقت خودم رو از این زندگی سگی خلاص نکردم و ..
هی به هر چی دل بستم ..
من هنوز هم دارم اشتباه می کنم...
برای تو که نیستی حتی اینارو بخونی مینویسم ....
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 29 مهر 1393برچسب:, توسط رحیم |
خدايـــــا .... به تو سپردمش
اما يه خواهشي ازت دارم

يه روزي..... يه جايي
بغل غريبه... مست مست

بدجوري ياد من بــنــــدازش ............!
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 29 مهر 1393برچسب:, توسط رحیم |

ﺍﮔﺮ ﺑﺎ ﺷﺨﺼﯽ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺭﯼ ﺭﻭﺑﺮﻭ ﺷﺪﯼ،
ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻥ ﺗﺎ ﻋﺸﻘﺖ ﺭﺍ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮐﻨﺪ.
ﺍﮔﺮ ﺑﺎ ﺩﺷﻤﻨﺖ ﺭﻭﺑﺮﻭ ﺷﺪﯼ،
ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻥ ﺗﺎ ﻗﺪﺭﺗﺖ ﺭﺍ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮐﻨﺪ.
ﺍﮔﺮ ﺑﺎ ﺷﺨﺼﯽ ﮐﻪ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﺗﺮﮐﺖ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺭﻭﺑﺮﻭ ﺷﺪﯼ،
ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻥ ﺗﺎ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﭘﺸﯿﻤﺎﻧﯽ ﮐﻨﺪ.
ﺍﮔﺮ ﺑﺎ ﻏﺮﯾﺒﻪ ﺍﯼ ﺭﻭﺑﺮﻭ ﺷﺪﯼ،
ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻥ ﺗﺎ ﺑﺎ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﭘﺎﺳﺨﺖ ﺭﺍ ﺩﻫﺪ.
یک زن زیبا “چشم” را خشنود می کند و
یک زن خوب “دل” را
اولی یک “جواهر” است و
دومی یک “گنج . .

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 29 مهر 1393برچسب:, توسط رحیم |
 
وفا !! یعنی این که :

بعد از رفتنتـــــــــــــ ...

حتی نگذاشتم کسی بفهمد مرا دور زدی !

بی وفا !!!
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 29 مهر 1393برچسب:, توسط رحیم |

.

يادته گفتي به شرافتم قسم تا آخرش هستم؟

شرافتت پيش من گرو مونده . . . . . . .

حالا با عشق جديد چيکار ميکني

 

بـــــــي شــــــرف؟
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 29 مهر 1393برچسب:, توسط رحیم |

 

تازِگيا مُد شُده ميگَــن:

عِشــقِتو وِل كُــن اَگِـ ـﮧ بَرگَشت مالِـــ خُودِتَـــﮧ،

اَگِــــﮧ بَرنَگَشت اَز قَبلَم مالِـــ تو نَبودِه!

ـ آخِــــﮧ لَعنَتــے مَگِـــﮧ دارے كَفتَربازي ميكُنـے ؟؟؟!!!

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 29 مهر 1393برچسب:, توسط رحیم |
 

ما قهوه خونه ی یزدان تو اسلامشهر ... شما کافه فیونای کامرانیه شمالی!!!
ما جاده بهشت زهرا ... شما خیابون والکر استریت!!!
ما گرد و غبار جرئی .... شما طوفان کاترینا!!!
ما سیم کارت اعتباری ... شما خط ثابت کد 1 رند!!!
شما کارگردان ...... ما سیاهی لشگر!!!
ما نوکیا 1100... شما vertote ferari!!!!!!!
ما فولکس ........ شما lexus!!!!
ما بی شعور حقیر ... شما کوروش کبیر!!!!!
ما واشر ... شما اربا حلقه ها!!!
اسم ما اصخر ... اسم شما آرتمیس!!!
ما بد ... شما خوب!!!
ولی...............................
ما خراب خوبان ............. شما علت خرابیه ما....!!!!!

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 29 مهر 1393برچسب:, توسط رحیم |
 

بسوزد خانه ی لیلی و مجنون


که رسم عاشقی در عالم انداخت


اگر لیلی به مجنون داده میشد


دل هیچ عاشق رسوا نمیشد.....

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 28 مهر 1393برچسب:, توسط رحیم |

به سلامتی کسی که قلبش یه ویلای اختصاصیه برای 1 نفر

 

نه یه هتل بی ستاره برای هر رهگذر

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 28 مهر 1393برچسب:, توسط رحیم |
 

آنان که مارا برای رابطه با جنس مخالف

از آتش جهنم میهراسانند

نمازشان را به امید هم خوابی با

حوریان بهشتی میخوانند.

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 28 مهر 1393برچسب:, توسط رحیم |

سلامتی خودم که بود و نبودم

 

 

دیگه واسه هیشکی مهم نیس..

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 45 صفحه بعد

.: Weblog Themes By LoxBlog :.

تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.