پس ات نمیدهم
به هیچ ساعتی
به هیچ دقیقه ای
به هیچ قیمتی...
سخت چسبیده ام تمامت را
مگرتورا ساده بدست اورده ام
که راحت از دستت دهمم....
نه آنچنان عاشق باش که هیچ چیز را نبینی
.
.
.
.
.
نه آنقدر ببین
که هرگز عاشق نشوی !!!
به بعضیام باس گفت....
خستـــــه نمیشی انقدر عـــــاشق میشی....؟؟
والا ما خســــته شدیم از بس عشـــق جدیدتو تبـــریک گفتیم....!!
مردی در خواب با خدا مکالمهای داشت: “خداوندا! دوست دارم بدانم بهشت و جهنم چه شکلی است؟ “، خدا او را به سمت دو در هدایت کرد و یکی از آنها را باز کرد، مرد نگاهی به داخل انداخت، درست در وسط اتاق یک میز گرد بزرگ وجود داشت که روی آن یک ظرف خورش بود، که آنقدر بوی خوبی داشت که دهانش آب افتاد، افرادی که دور میز نشسته بودند بسیار لاغر مردنی و مریض حال بودند، به نظر قحطی زده می آمدند، آنها در دست خود قاشقهایی با دسته بسیار بلند داشتند که این دستهها به بالای بازوهایشان وصل شده بود و هر کدام از آنها به راحتی می توانستند دست خود را داخل ظرف خورش ببرند تا قاشق خود را پر نمایند، اما از آن جایی که این دستهها از بازوهایشان بلندتر بود، نمیتوانستند دستشان را برگردانند و قاشق را در دهان خود فرو ببرند.
مرد با دیدن صحنه بدبختی و عذاب آنها غمگین شد، خداوند گفت: “تو جهنم را دیدی، حال نوبت بهشت است”، آنها به سمت اتاق بعدی رفتند و خدا در را باز کرد، آنجا هم دقیقا مثل اتاق قبلی بود، یک میز گرد با یک ظرف خورش روی آن و افراد دور میز، آنها مانند اتاق قبل همان قاشق های دسته بلند را داشتند، ولی به اندازه کافی قوی و چاق بوده، میگفتند و میخندیدند، مرد گفت: “خداوندا نمیفهمم؟!”، خدا پاسخ داد: “ساده است، فقط احتیاج به یک مهارت دارد، میبینی؟ اینها یاد گرفتهاند که به یکدیگر غذا بدهند، در حالی که آدم های طمع کار اتاق قبل تنها به خودشان فکر میکنند.
مردی برای اصلاح سر و صورتش به آرایشگاه رفت. در حال کار، گفتگوی جالبی بین آنها در گرفت. آنها به موضوع خدا» رسیدند؛
آرایشگر گفت: “من با نورمیکنم خدا وجود داشته باشد.”
مشتری پرسید: “چرا؟”
آرایشگر گفت: “کافی است به خیابان بروی تا ببینی چرا خدا وجود ندارد. اگر خدا وجود داشت آیا این همه مریض میشدند؟ بچههای بیسرپرست پیدا میشدند؟ این همه درد و رنج وجود داشت؟ نمی توانم خدای مهربانی را تصور کنم که اجازه دهد این چیزها وجود داشته باشد.”
مشتری لحظه ای فکر کرد، اما جوابی نداد؛ چون نمیخواست جروبحث کند.
آرایشگر کارش را تمام کرد و مشتری از مغازه بیرون رفت. در خیابان مردی را دید با موهای بلند و کثیف و به هم تابیده و ریش اصلاح نکرده..
مشتری برگشت و دوباره وارد آرایشگاه شد و به آرایشگر گفت: “به نظر من آرایشگرها هم وجود ندارند.”
آرایشگر با تعجب گفت: “چرا چنین حرفی می زنی؟ من اینجا هستم، همین الان موهای تو را کوتاه کردم!”
مشتری با اعتراض گفت: “نه! آرایشگرها وجود ندارند؛ چون اگر وجود داشتند، هیچ کس مثل مردی که آن بیرون است، با موهای بلند و کثیف و ریش اصلاح نکرده پیدا نمیشد.”
آرایشگر گفت: “نه بابا؛ آرایشگرها وجود دارند، موضوع این است که مردم به ما مراجعه نمیکنند.”
مشتری تایید کرد: “دقیقاً! نکته همین است. خدا هم وجود دارد! فقط مردم به او مراجعه نمیکنند و دنبالش نمیگردند. برای همین است که این همه درد و رنج در دنیا وجود دارد.”
اگه تنهایی ... ؟!!تنها بمون ... اگه نیستی ... تنهاش نذار ... !!
اگه نجیبی ... ؟!! ... نجابت کُن ... اگه نیستی ... هرزگی نکن ... !!
اگه عاشقی ... ؟!! عاشق بمون ... اگه نیستی ... حُرمتِ عشقو نَشکَن!!!
يه روزي من بودم نفسش
ولي بعد شدم عامل تنگي نفسش
رفت سراغ يه نفس تازه !!!
اشتباه اول من اینکه به توی خائن اعتماد کردم ...
اشتباه دوم اینکه صادقانه عاشقت شدم ...
اشتباه سوم اینکه فکر می کردم در عین بدبختی با تو خوشبختم ...
اشتباه بعدی اینکه تو رو هزاااااااااااااااااااااار بار بخشیدم ...
هیچ وقت خودم رو از این زندگی سگی خلاص نکردم و ..
هی به هر چی دل بستم ..
من هنوز هم دارم اشتباه می کنم...
برای تو که نیستی حتی اینارو بخونی مینویسم ....
ﺍﮔﺮ ﺑﺎ ﺷﺨﺼﯽ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺭﯼ ﺭﻭﺑﺮﻭ ﺷﺪﯼ،
ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻥ ﺗﺎ ﻋﺸﻘﺖ ﺭﺍ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮐﻨﺪ.
ﺍﮔﺮ ﺑﺎ ﺩﺷﻤﻨﺖ ﺭﻭﺑﺮﻭ ﺷﺪﯼ،
ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻥ ﺗﺎ ﻗﺪﺭﺗﺖ ﺭﺍ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮐﻨﺪ.
ﺍﮔﺮ ﺑﺎ ﺷﺨﺼﯽ ﮐﻪ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﺗﺮﮐﺖ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺭﻭﺑﺮﻭ ﺷﺪﯼ،
ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻥ ﺗﺎ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﭘﺸﯿﻤﺎﻧﯽ ﮐﻨﺪ.
ﺍﮔﺮ ﺑﺎ ﻏﺮﯾﺒﻪ ﺍﯼ ﺭﻭﺑﺮﻭ ﺷﺪﯼ،
ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻥ ﺗﺎ ﺑﺎ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﭘﺎﺳﺨﺖ ﺭﺍ ﺩﻫﺪ.
یک زن زیبا “چشم” را خشنود می کند و
یک زن خوب “دل” را
اولی یک “جواهر” است و
دومی یک “گنج . .
بعد از رفتنتـــــــــــــ ...
حتی نگذاشتم کسی بفهمد مرا دور زدی !
بی وفا !!!
.
تازِگيا مُد شُده ميگَــن:
عِشــقِتو وِل كُــن اَگِـ ـﮧ بَرگَشت مالِـــ خُودِتَـــﮧ،
اَگِــــﮧ بَرنَگَشت اَز قَبلَم مالِـــ تو نَبودِه!
ـ آخِــــﮧ لَعنَتــے مَگِـــﮧ دارے كَفتَربازي ميكُنـے ؟؟؟!!!
ما قهوه خونه ی یزدان تو اسلامشهر ... شما کافه فیونای کامرانیه شمالی!!!
ما جاده بهشت زهرا ... شما خیابون والکر استریت!!!
ما گرد و غبار جرئی .... شما طوفان کاترینا!!!
ما سیم کارت اعتباری ... شما خط ثابت کد 1 رند!!!
شما کارگردان ...... ما سیاهی لشگر!!!
ما نوکیا 1100... شما vertote ferari!!!!!!!
ما فولکس ........ شما lexus!!!!
ما بی شعور حقیر ... شما کوروش کبیر!!!!!
ما واشر ... شما اربا حلقه ها!!!
اسم ما اصخر ... اسم شما آرتمیس!!!
ما بد ... شما خوب!!!
ولی...............................
ما خراب خوبان ............. شما علت خرابیه ما....!!!!!
بسوزد خانه ی لیلی و مجنون
که رسم عاشقی در عالم انداخت
اگر لیلی به مجنون داده میشد
دل هیچ عاشق رسوا نمیشد.....
به سلامتی کسی که قلبش یه ویلای اختصاصیه برای 1 نفر
نه یه هتل بی ستاره برای هر رهگذر
آنان که مارا برای رابطه با جنس مخالف
از آتش جهنم میهراسانند
نمازشان را به امید هم خوابی با
حوریان بهشتی میخوانند.
سلامتی خودم که بود و نبودم
دیگه واسه هیشکی مهم نیس..