حکــــــــایت تلخیستـــــــــ
.
.
مانده ام بـــرای تـــــــو . . .
.
.
رفتــــه ای بــــــرای دیــــگری...
نه با نوای زبان...که با نوای دل...چرا که تو درون منی...و دیگر نیازی به آوا و کلام نیست...
تویی که مرا از تاریک ترین اعماق این دریای همیشه طوفانی، تا حقیقت شیرین نور و گرما بالا آوردی...
و بعد آمدنت، همیشه دریا آرام است و ساکت...
نه غرش موجی و نه بیقراری قایقی بر روی آب برای رسیدن به ساحل...
که تو خود ساحلی هستی بی پایان...دورادور این بیکرانه تلاطم های گاه و بیگاه....
و زورق سرگردانی ام را، از اسارت جوش و خروش های سر به هوا نجات دادی...
نمی شود درک کرد...
نمی شود فهمید ، راز این دلتنگی را
این روزها اگر بغضی ترک می خورد....اگر غمی جدید زائیده می شود...
اگر آهی از تارهای داغدیده ی سازم بر می خیزد...
بدان همه برای توست...
برای تویی که نمی دانم روزی خواهد رسید که چشمانم را با ردّ نگاهت، متبرک کنی...
و من چشم انتظار آن لحظه، هر گاه باران ببارد، صدایت می زنم...
تویی که از آبی ترین آسمانها عروج کردی تا بودنت را، ارزانی تنهاییم کنی...
تو که در نفس هایم نفس می کشی...تو که از چشم من دنیا را نگاه می کنی...
نمی دانم چرا اینقدر زود دلم برایت تنگ می شود....تو که از جان هم به من نزدیک تری...
روزی معشوقه ای به عشق خود خیانت کرد و او را رها کرد.عاشق نامه ای نوشت و برای معشوقه ی خود فرستاد وقتی نامه به دست او رسید دید فقط در آن شعری نوشته شده که پس از خواندن آن اشک از چشمانش جاری شد و هنگامی که برای بازگشت به سوی او شتاب کرد دیگر کار از کار گذشته بود.متن شعر این بود:
من پذیرفتم شکست خویش را
پندهای عقل دوراندیش را
من پذیرفتم که عشق افسانه است
این دل درد آشنا بیگانه است
آرزو دارم تو هم عاشق شوی
آرزو دارم بفهمی درد را
تلخی برخوردهای سرد را
میرسد روزی که بی من سر کنی
میرسد روزی که مرگ عشق را باور کنی
شیرینم به خاطر روی زیبای تو بود
که نگاهم به روی هیچ کس خیره نماند
به خاطر دستان پر مهر و گرم تو بود
که دست هیچ کس را در هم نفشردم
به خاطر حرفهای عاشقانه تو بود
که حرفهای هیچ کس را باورنداشتم
به خاطر دل پاک تو بود
که پاکی باران را درک نکردم
به خاطر عشق بی ریای تو بود
که عشق هیچ کس را بی ریا ندانستم
به خاطر صدای دلنشین تو بود
که حتی صدای هزار نی روی دلم ننشست
و به خاطر خود تو بود
فقط به خاطر تو
" عشق تو شوخی زیبایی بود که خداوند با قلب من کرد !
زیبا بود امّا شوخی بود !
حالا .... . . تو بی تقصیری !
خدای تو هم بی تقصیر است !
من تاوان اشتباه خود را پس میدهم . . . !
تمام این تنهایی تاوان « جدّی گرفتن آن شوخی » است ..... "
دختره از پسره پرسید:من خوشگلم؟ پسر گفت:نه
گفتم خدایا از همه دلگیرم...گفت حتی از من؟
گفتم خدایا دلم را ربودند...گفت پیش از من؟
گفتم خدایا چقدر دوری گفت تو یا من؟
گفتم خدایا تنهاترینم گفت پس من؟
گفتم خدایا کمک خواستم گقت از غیر من؟
گقتم خدایا دوستش دارم...گفت بیش از من؟
گفتم اینقدر نگو من...گفت من تو ام تو من.
تو دست در دست دیگری،
من در حال نوازش دلی که،
سخت گرفته از تو
مدام بر او تکرار میکنم،
که نترس عزیز دل،
آن دست ها به هیچ کس وفا ندارد...!
نــپـــرس!
هیــــچ نپــــرس از دلــــم
هـــمــین " چـــه خبــــر "
هـــمــین " چـــه میکنـــی ایـــن روزهــا "
ســـوال بـــدی اســت !
شراب هم …
به مستی ام حسادت می کند…
آنگاه که خمار یک لحظه…
دیدن تو می شوم…
آره زندگیم همینه ! دیگه چاره ای ندارم ! صبح تا شب این شده کارم یا تو باشی و بخندم یا نباشی و ببارم
دیشبـــ خـــــدا آروم صــــدابم کــــــرد و ...
گفت : خوابی؟
عشقت داره قربون یکی دیگه میره ، اونوقت تو راحت خوابیدی ؟؟!!!
لبخندی زدم و گفتم خدا جونم " این همون مخلوقی هست
که وقتی آفریدیش به خودت آفرین گفتی...
روزی دروغ به حقیقت گفت : میل داری با هم به دریا برویم و شنا کنیم ، حقیقت ساده لوح پذیرفت و گول خورد . آن دو با هم به کنار ساحل رفتند ، وقتی به ساحل رسیدند حقیقت لباسهایش را در آورد . دروغ حیله گر لباسهای او را پوشید و رفت . از آن روز همیشه حقیقت عریان و زشت است ، اما دروغ در لباس حقیقت با ظاهری آراسته نمایان می شود
شده شب كه بهش شب بخير ميگي و بخوابي نصفه شب از خواب بپري و به يادش تك بندازي ببيني در حال مكالمست؟؟؟ بغض كني و هيچي نگي تا خود صبح و... صبح ازش بپرسي؟؟؟ و بت بگه خطا خراب بوده و اون موقع خواب بوده؟؟؟ اتفاقا شبا هميشه خطا خرابـــه... شده اونقدر حس كني تنهايي كه در اتاقتو ببندي وتو سكوت مطلق خاطره هاتو مرور كني و حوصله هيشكي حتي اونو نداشته باشي... تمام بدنت يخ ببنده از سرماي تنهايي..آره تنهايي سرده..
اونقدر تنـــــها كه فكر كني ديگه خدا هم باهات كاري نداره
خدا جونم اغوشتو باز كن از اين دنيا و تنهايي خســتم..
وقتی یه دختر به خاطر یه پسر اشک میریزه.... دختر دیگه ای رو مثل اون دوست داشته باشه ...
يعني واقعن عاشقشه
.
.
.
اما ....
.
.
.
وقتی یه پسر به خاطر یه دختر اشک بریزه
.
.
.
.
.
یعنی هیچ وقت دیگه نمیتونه...
بــاهات ســـرد شد؟؟؟
تـــ ـــرکـت کـــ ـرد ؟؟؟
شــب هــ ـا به یـــ ـادش گـــــ ریه میـ ـکنــــی؟!
نـــ اراحــــت نبــ ــاش ....
یـــ ـه روز تـــ ـو تنهــــ ـا آرزوی زنــــ دگیـــ ـش میشـــ ی!!
ای کسانیکه دم از رفاقت میزنید
.
.
.
لااقل هر 39 روز یکبار احوالی از دوست خود بگیرید
.
.
.
.
که اگر مرده بود به چهلمش برسید...!!!
امروز كه از خواب بيدار شدم
از خودم پرسيدم: زندگي چه مي گويد؟
جواب را در اتاقم پيدا كردم
سقف گفت: اهداف بلند داشته باش!
...پنجره گفت: دنيا را بنگر!
ساعت گفت: هر ثانيه باارزش است!
آيينه گفت: قبل از هر كاري، به بازتاب آن بينديش!
تقويم گفت: به روز باش!
در گفت: در راه هدف هايت، سختي ها را هُلبده و كنار بزن!
زمين گفت: با فروتني نيايش كن
وقتی یکیو دوس داری... ناخودآگاه از بقیه آدمایی که دورتن فاصله میگیری؛ آخرش یه جایی به خودت میای میبینی نه اون آدما واست موندن نه اون یه نفر ...
توی جاده ای که انتهاش معلوم نیست
پیاده یا سواره بودنت فرقی نمی کنه،
اما اگه همراهی داشته باشی که تنهات نذاره
،بی انتها بودن جاده برات آرزو میشه ......