خوش بحال کسایی که دارنت،
می بیننت،
حضورتو حس میکنن،
کنارت نفس میکشن،
نگاهتو روی خودشون حس میکنن،
لبخندتو می بیننن... اما من!!
اومـدم بـاهـاتـــ حـرفـــ بـزنـم!!! پـس بـشنو...
دلـم براتــــ تنـگـــــــ شده !!!!!!!!!
پـر از خـواستنتـم... این فقـط یه حرف نیست، از سر عـادتـــ نیست.
یه نیـازه، یه آرزوی محـال!
خـودت بگـو جـاتـو با چـــی پر کنـم؟ با کـــی پر کنـم؟!
دنیـامی و خبـر نـداری...! بهـونه اشـکامی و خبـر نـداری...!
بـا دلـم چیکـار کـردی که هیـچ جوره نمی تونم بی خیـالتـــ شم؟
بـه خـدا نمیشه، نمی تـونم...
کـاش به رویـاهام رنگـــ می پـاشیـدی، رنگـــ بـودنتـــــــ !!!
عشق ،آزادي را از بين مي برد زيرا اساس آن بر تملک و تسخير است اما دوست داشتن بر اساس به رسميت شناختن آزادي طرفين است. نيچه مي گويد :"عشق ،شوق مفرط به تملک ديگري است.عاشق مي خواهد مالک بي قيد و شرط معشوق باشد با سيطره بي چون و چرا بر جان و تنش". يا به قول ژان پل سارتر" در عشق هر فردي ديگري را از "خود بودن"باز مي دارد و حالت فاعلي او را به حالت مفعولي مي کشاند و بدين سبب عشق ، بيزاري تغيير شکل يافته ايست که به برده ساختن ديگري مي انجامد". دوست داشتن بر پايه عقلانيت يا ارزيابي و سنجش است و عشق بر پايه غريزه کور جنسي به قول ابن سينا عشق يک مرض روان تني ست که منشا آن غريزه است .در دوست داشتن عقل حاکم است در عشق ، غريزه .ساموئل جانسون می گوید:"عشق خرد نادان و نابخردي داناست " .عشق با فاصله زنده است و وصال ، مرگ عشق است واما دوستي چه در فراق و چه در وصال زنده است "وعشق صداي فاصله هاست" .عاشق و معشوق بعد از وصال و برخواستن از بستر ديگر عاشق و معشوق هم نيستند. ذهن عاشق سراسر در طلب وصل است هدف عشق در نهايت تسخير جنسي دائم است اما هدف دوستي، لذت و فايده .به قول زکرياي رازي :"عشق يک عارضه رواني حاد است و عشاق بر اثر وابستگي جنسي از حيوانات هم پست تر مي شوند" .عشق کور است دوستي بينا شکسپير مي گويد :"عشق کور است و عاشق حماقت خود را نمي بيند در آنچه خوانده ام وآنچه از افسانه و تاريخ شنيده ام راه عشق حقيقي هموار نيست" .دوستي تعادل است و عشق عدم تعادل .عاشق سراسر شور است بي بهره از بصيرت . دوستي بهره اي از شو ر و بصيرت توام دارد .عشق شورش است شورشي که روان را ويران مي کند شوپنهاور مي گويد:" ريشه عشق در غريزه طبيعي جنسي است.عشق با نيروي غريزي خود عقل را وارونه کرده براي رسيدن به نر يا ماده ايده ال موجب آشوب در جان و روان مي شود براي رسيدن به معشوق سلامتي ثروت و مقام را تباه مي کند .هر عمل عاشقانه عاقبتي مضحک يا غم انگيز دارد". براي همين عشق شٌر است زيرا مرض ست.عشق با سن نسبت معکوس دارد هر چه سن بالا تر مي رود ميزان ابتلا به عشق فرو مي کاهد زيرا عشق عارضه اي جنسي است شوپنهاور به حق می گوید که شما بيست سال به سن معشوقه خود بيفزايد آنگاه تاثير آن را بر روان خود دريابيد!. اما دوستي زمان و سن و سال نمي شناسد .شما مي توانيد با پانزده سال سن بهترين دوست مردي نود ساله باشيد اما نمي توانيد معشوقه ي او باشيد .مي توانيد با پنجاه سال سن بهترين دوست يک دختر ده ساله باشيد اما نمي توانيد معشوقه ي او باشيد از طرفي به دليل اينکه عشق امري جنسي است به طور معمول مربوط به جنس هاي مخالف است .اما دوستي فاقد ملاک جنسيت است. عشق اضطراب و انتظار است و دوستي راحتي و عافيت به قول مارسل پروست "در عشق جان را آرامشي نيست چرا که هر چه به چنگ آوري در آرزوي بيشتري " .عاشق مبهم و گنگ است و دوست ، واضح و متمايز. عشق وجدان و اخلاق و آبرو نمي شناسد در حاليکه لازمه ي دوستي اين هر سه است.عشق ديوانه است سر به باد مي دهد دوستي عاقل است و در فکر سرافرازي . آخر عشق سرافکندگي و سرزنش ست آخر دوستي بي نيازي و مصلحت .عشق پرستش و سر سپردگي ست دوستي احترام و چمداشت. عشق مانند فتح قله است عاشق در طلب معشوق به قله عشق مي رسد قله ي عشق وصال است يعني بستر و رابطه کامل جنسي و وقتي قله فتح شد کوهنورد در قله نخواهد ماند و اين وفات عشق است.عشق جبر است و افتادني دوست داشتن اختيار است و آموختني.عشق ناکام ،يا به جنايت ختم مي شود يا به انزوا ،دوستي ناکام ،فراموش مي شود.عشق دکان خامان است دوستي خانه پختگان.عشق في النفسه شر است چون جنون است اما دوستي في النفسه شر نيست مي تواند هم خوب و يا بد باشد . عشق بر اساس توهم پيش مي رود دوستي طبق واقعيت . عاشق هر چه طماع تر باشد فداکار تراست زيرا براي ايجاد کشش در معشوق کوشش فراوان لازم است.براي همين عشق معناي بردگي ست و عاشق نه اسير معشوق که اسير حرص لايزال خويش است.
در سال جدید دعا می کنم که هیچگاه چشمهای زیبای تو را در انحصار قطره های اشک نبینم دعا می کنم که لبانت را فقط در غنچه های لبخند ببینم دعا می کنم دستانت که وسعت آسمان و پاکی دریا و بوی بهار را دارد همیشه از حرارت عشق گرم باشد
یادم باشد که زیبایی های کوچک را دوست بدارم حتی اگر در میان زشتی های بزرگ باشند یادم باشد که دیگران را دوست بدارم آن گونه که هستند، نه آن گونه که می خواهم باشنم یادم باشد که هرگز خود را از دریچه نگاه دیگران ننگرم که من اگر خود با خویشتن آشتی نکنم هیچ شخصی نمی تواند مرا با خود آشتی دهد یادم باشد که خودم با خودم مهربان باشم چرا که شخصی که با خود مهربان نیست نمی تواند با دیگران مهربان باشد... ***سال نو مبارک***
چه ساده بودم وقتی چشمانم تو را انتخاب کرد
چه ساده بودم وقتی دلم گفت:او
خیلی سخته چیزی رو که تا دیشب بود یادگاری
صبح بلند شی و ببینی که دیگه دوسش نداری
خیلی سخته که نباشه هیچ جایی برای آشتی
بی وفا شه اون کسی که جونتو واسش گذاشتی
خیلی سخته تو زمستون غم بشینه روی برفا
می سوزونه گاهی قلب و زهر تلخ بعضی حرفا
خیلی سخته اون کسی که اومد و کردت دیوونه
هوساش وقتی تموم شد بگه پیشت نمی مونه
خیلی سخته اگر عمر جادوی شعرت تموم شه
نکنه چیزی که ریختی پای عشق اون حروم شه
خیلی سخته اون که می گفت واسه چشات می میره
بره و دیگه سراغی از تو ونگات نگیره
خیلی سخته تا یه روزی حرفهای اون باورت شه
نکنه یه روز ندامت راه تلخ آخرت شه
خیلی سخته که عزیزی یه شب عازم سفر شه
تازه فردای همون روز دوست عاشقش خبر شه
خیلی سخته بی بهونه میوه های کال رو چیدن
بخدا کم غصه ای نیست چن روزی تو رو ندیدن
خیلی سخته که دلی رو با نگات دزدیده باشی
وسط راه اما از عشق یه کمی ترسیده باشی
خیلی سخته که بدونه واسه چیزی نگرانی
از خودت می پرسی یعنی می شه اون بره زمانی؟
خیلی سخته توی پاییز با غریبی آشنا شی
اما وقتی که بهار شد یه جوری ازش جدا شی
خیلی سخته یه غریبه به دلت یه وقت بشینه
بعد به اون بگی که چشمات نمی خواد اون رو ببینه
خیلی سخته که ببینیش توی یک فصل طلایی
کاش مجازات بدی داشت توی قانون بی وفایی
خیلی سخته که ببینی کسی عاشقیش دروغه
چقدر از گریه اون شب چشم تو سرش شلوغه
خیلی سخته و قشنگه آشنایی زیر بارون
اگه چتر نداشته باشی توی دستا هردوتاشون
خیلی سخته تا همیشه پای وعده ها نشستن
چقدر قشنگه اما واسه ی کسی شکستن
خیلی سخته واسه ی اون بشکنه یه روز غرورت
اون نخواد ولی بمونه همیشه سنگ صبورت
خیلی سخته بودن تو واسه ی اون بشه عادت
دیگه بوسیدن دستات واسه اون نشه عبادت
خیلی سخته چشمای تو واسه ی اون کسی خیسه
که پیام داده یه عمر واسه تو نمی نویسه
خیلی سخته که دل تو نکنه قصد تلافی
تا که بین دو پرستو نباشه هیچ اختلافی
خیلی سخته اونکه دیروز تو واسش یه رویا بودی
از یادش رفته که واسش تو تموم دنیا بودی
خیلی سخته بری یک شب واسه چیدن ستاره
ولی تا رسیدی اونجا ببینی روز شد دوباره
سلام ای غروب غریبانه ی دل
سلام ای طلوع سحرگاه رفتن
سلام ای غم لحظه های جدایی
خداحافظ ای شعر شب های روشن
خداحافظ ای قصه ی عاشقانه
خداحافظ ای آبی روشن عشق
خداحافظ ای عطر شعر شبانه
خداحافظ ای همنشین همیشه
خداحافظ ای داغ بر دل نشسته
تو تنها نمی مانی ای مانده بی من
تو را می سپارم به دل های خسته
تو را می سپارم به مینای مهتاب
تو را می سپارم به دامان دریا
اگر شب نشینم اگر شب شکسته
تو را می سپارم به رویای فردا
به شب می سپارم تو را تا نسوزد
به دل می سپارم تو را تا نمیرد
اگر چشمه واژه از غم نخشکد
اگر روزگار این صدا را نگیرد
خداحافظ ای برگ و بار دل من
خداحافظ ای سایه سار همیشه
اگر سبز رفتی اگر زرد ماندم
خداحافظ ای نوبهار همیشه
عید نوروز است و دل غرق بهار
در دل من آرزو دیدار یار
موسم گل وقت خوبی آمده ست
وقت کار و خانه روبی آمده ست
عید عشق است عید گل عید صفا
سنت ایرانی و وقت وفا
سبزه و سنجد سماق و سیر و ساز
هموطن عید آمده بشتاب باز
خانه ات آذین کن از گلهای عشق
کن مرمت نرده و پل های عشق
قلب را از تیر غم آزاد کن
از سرور قلب خود فریاد کن
خانه ات پر کن تو از گل های مهر
سینه ات خالی کن از جادو و سحر
ای مسافر با توام شعری بساز
قلب را رامش ده با راز و نیاز
هر دمی گوید دلم با هر زبان
ای مسافر عید هم با ما بمان
باز از آهنگ دل آید سروش
هموطن پیراهن سبزی بپوش
هموطن هر روز تو نوروز باد
عید نوروز دلت پیروز باد
ظلمت شبهای تارت روز باد
ندارم جز تو رفیق با وفا تو زندگیم ، کاشکه نزدیکم بودی تا که تموم شه خستگیم
وایستادم منتظرت شاید که از راه تو بیای،خیلی سخته انتظار اما میدونم که میای!
یه نفر تو زندگیم اومده واسه همیشه، هیچکی مثل اون واسم تو دنیا پیدا نمیشه
دوست دارم زندگیمو بدم به پای عشق اون،تو چشاش نگاه کنم بگم فقط پیشم بمون
دیگه کم کم داره از راه عشق من سر میرسه،وای چقد عقربه ها غمزه میان تا برسه
وای که از راه برسه با بوسه غوغا میکنم،واسه اون پیش همه دلم رو رسوا میکنم
سر رو شونه های اون جونمو میدم به چشاش،کافیه که اون بخواد زندگیمو میدم به پاش
تا که زنده ام فقط برای چشماش میخونم،تا ابد عاشقشم اینو خودم خوب میدونم
توی دنیا عشق اون نشسته توی جون من،عشق اون عجین شده با گوشت واستخون من
دنیامو میدم واسه هرچی که اون ازم بخواد، حاضرم به خاطرش زندگیمو بدم به باد
آرزوی قلب من موندن اون پیش منه،قلب من به عشق یارم توی سینم میزنه
رو دلم حک شده اسم عشق پاکم همیشه،رنگ عشقش تو دلم هیچ موقع کمرنگ نمیشه
مال من میمونه اون فدای قلب باوفاش،کاش یادش نره یکی اینجا نشسته چشم براش!
دیگه طاقت ندارم می خوام برم یه جای دور
می خوام از اینجا برم یه ذره هم نداره نور
دیگه طاقت ندارم دلم اسیرت بمونه
نمی خوام دیگه دلم با غصه پیرت بمونه
نمی خوام تو نامه ها اسم تو رو صدا کنم
دیگه طاقت ندارم واست خدا خدا کنم
نمی خوام حتی یه لحظه بمونم تو انتظار
نمی خوام دیگه تو رو نه تو زمستون نه بهار
دیگه طاقت ندارم با قلب من بازی کنی
غم بدی به قلب من بعدش منو راضی کنی
نمی خوام سر بکنم دیگه با اون دورنگی هات
پیشکش هرکی که خواست دروغا و قشنگیات
دیگه طاقت ندارم با رفتنت تب بکنم
دعای موندنتو زیر لب هر شب بکنم
دیگه طاقت ندارم ببینمت سر به هوا
دیگه دوستت ندارم یه دونه کمتر از خدا
دیگه طاقت ندارم پر بکشم با دیدنت
نمی خوام گریه کنم دیگه با فکر رفتنت
نمی خوام ببینم عکس تو رو شبها توی ماه
دیگه طاقت ندارم کردم از اول اشتباه!
میدونی ؟ گناه تو نداشتن صداقته
دیگه طاقت ندارم اینا همش حقیقته
دیگه طاقت ندارم خدانگهدار تا ابد
اما هیچ وقت دل تو با دل ما راه نیومد!
مهم نیست فردا چی میشه * مهم اینه ک امروز دوست دارم
مهم نیست که فردا کجايی * مهم اینه ک هر جا هستی دوست دارم
مهم نیست تا ابد با هم باشیم * مهم اینه ک تا ابد دوست دارم
مهم نیست قسمت چیه؟ *مهم اینه ک قسمت شد، دوست داشته باشم.........
فراموشی سپردن قشنگ ترين احساس زندگی است
عميق ترين درد زندگی مردن نيست بلکه يخ بستن وجود
آدمها و بستن چشمهاست ...
دیروز نوزادی با گریه به دنیا آمد کودک شد و باز هم گریست
نوجوانی را نیز با گریه سپری کرد تا جوانی برسد . . .
در جوانی عاشق شد و گریست . . .
در آخر پیر گشت و ز غصه ی عمر گذشته زار زد . . .
امروز نوزادی با گریه به دنیا آم . . .
در کودکی ، نوجوانی ، جوانی و پیری میگرید . .
فردا نوزادی با گریه به دنیا خواهد آمد . . .
و این چرخ افسونگر هنوز هم با افسون خود
کودکان را به امید خنده به این دنیای پست میکشاند .
تنهایی درد بدیه تنهام و خیلی منتظر
زنده بمون نفس بکش زود برای رفتنت
تو کوله بار تو نبند زوده برای مردنت
نفس بکش که خنده ها روزی سراغ تو میاد
تموم میشه زمستون و فصل بهارتو میاد
نفس بکش که زندگی جای نفس کشیدنه
نبند چشاتو که هنوز وقت ستاره چیدنه
ستاره هارو هدیه کن به خونه های بی امید
به کوچه های بی فروغ به اونکه خورشید و ندید
زنده بمون دووم بیار اوجِ گناهِ خودکشی
دووم بیار با موندنت تو مشکلاتو میکشی