اگرتنهاترین تنها شوم بازهم خدا هست
چه داروی تلخی است :وفاداری به خائن ، صداقت با دروغگو و مهربانی با سنگدل
نوشته شده در تاريخ شنبه 22 بهمن 1390برچسب:, توسط رحیم |

کاش وقتی زندگی فرصت دهد


گاهی از پروانه ها یادی کنیم


کاش بخشی از زمان خویش را


وقف قسمت کردن شادی کنیم


کاش گاهی در مسیر زندگی


باری از دوش نگاهی کم کنیم


فاصله های میان خویش را


با خطوط دوستی مبهم کنیم


کاش وقتی آرزویی میکنیم


از دل شفاف مان هم رد شود


مرغ آمین هم از آنجا بگذرد


حرف های قلبمان را بشنود


نوشته شده در تاريخ شنبه 22 بهمن 1390برچسب:, توسط رحیم |

کجا بــودي وقتي برات شکستـم             يخ زده بود شـاخه گُلم تو دستـــم

کجــا بـودي وقتــي غريبــي و درد            داشت مـن تنها رو ديوونه ميـــکـرد

کجــا بودي وقتي کنـار عکســـات            شبا نشستم به هواي چشمـــات

کجا بــودي ببيني مــن ميســـوزم            عيــن چشــات سيـاهه رنـگ روزم

ســـرزنشــــاي مردمـــو شنيـــدم            هــر چــي که باورت نميشه ديـدم

کنـــايه هــاشونــو به جون خريدم            نبــود ستــاره ام شبـا گريه چيـدم

کجا بودي وقتي اشکــام ميريخت           خون جاي گريه از چشام ميـريخت

کجـــا بودي وقتـــي آبـــروم مـــرد           امــا به خـاطر چشات قسم خـورد

کجـــا بودي وقتي که پرپر شـــدم           سوختم و از غمت خاکستر شدم

                               خنده واسه هميشه از لبـام رفت

                          رسيدن از مرمر رويــاهـــــام رفت

 

نوشته شده در تاريخ شنبه 22 بهمن 1390برچسب:, توسط رحیم |

 

------------------------------------------

شمع مي سوزد و پروانه به دورش همه شب       

                                                    من كه مي سوزم و پروانه ندارم چه كنم

 

 

 

 

------------------------------------------

دستهايت تكيه گاهم بود و نيست/ عشق تو پشت و پناهم بود و نيست/ حيف! آن وقتي كه عاشق شد دلم/ چيز سبزي در نگاهم بود و نيست/ عشق اين سرمايه بازار دل/ آب اين روي سياهم بود و نيست/ ياد آن ايام مشتاقي بخير/ عاشقي تنها گناهم بود و نيست

 

------------------------------------------

اگر سهم من از اين همه ستاره فقط سوسوي غريبي است، غمي نيست.

 همين انتظار رسيدن شب برايم كافيست.

 

 

 

------------------------------------------

آدمك آخر دنياست بخند آدمك مرگ همين جاست بخند آن خدايي كه بزرگش خواندي به خدا مثل تو تنهاست بخند دست خطي كه تو را عاشق كرد شوخي كاغذي ماست بخند

 

------------------------------------------

 اونيكه ميگفت جونش به جونت بنده حالا داره به گريه هات ميخنده  .....  اوني كه مي گفت بدون تو ميميره دروغ ميگه دلش جنس كويره دروغ ميگه تو گوش نده به حرفاش نگو هنوز ميخواي بموني باهاش خيال نكن بدون اون ميميري بزار بره نباشه جون ميگيري

 

-----------------------------------------

ديگه يار نمي خوام وقتيكه مي بيني عشق دوروغه  چراغش بي فروغه

آخه وقتي كه وفا نيست عشقو عاشقي چيست؟؟؟

............................................................

بدترين شكل دلتنگي براي كسي آن است كه در كنارش باشي و بداني كه هرگز به او نخواهي رسيد هيچ كس لياقت اشك هاي تو را ندارد و كسي كه چنين ارزشي دارد ... باعث ريختن اشك هاي تو نمي شود
 

..........................................................

نقش كردم رخ زيباي تو بر خانه دل........خانه ويران شدوآن نقش به ديوار بماند

..........................................................

داني كه چرا زميوه ها سيب نكوست نيمش رخ عاشق است و نيمش رخ دوست

 آن زردي و سرخي كه درآن مي بيني زردي رخ عاشق است و سرخي رخ دوست.

 آن دوست كه بي وفاست دشمن به از اوست... آن نقره كه بي بهاست

آهن به از اوست

....................................................

در نگاه كساني كه پرواز را نمي فهمند ،

 هر چه بيشتر اوج بگيري كوچكتر خواهي شد

...................................................

آن كس كه مي گفت دوستم دارد عاشقي نبود كه به شوق من آمده باشد،

رهگذري بود روي برگهاي خشك پاييزي راه مي رفت صداي خش خش برگها

 همان آوازي بود كه من گمان ميكردم ميگويد:            دوستت دارم

 

 ------------------------------------------

 

خيلي سخته كه بغض داشته باشي ، اما نخواي كسي بفهمه ... خيلي سخته كه عزيزترين كست ازت بخواد فراموشش كني ... خيلي سخته كه سالگرد آشنايي با عشقت رو بدون حضور خودش جشن بگيري ... خيلي سخته كه روز تولدت ، همه بهت تبريك بگن ، جز اوني كه فكر مي كني به خاطرش زنده اي ... خيلي سخته كه غرورت رو به خاطر يه نفر بشكني ، بعد بفهمي دوست نداره ....

 

نوشته شده در تاريخ جمعه 22 بهمن 1390برچسب:, توسط رحیم |

قلبم را دادم به تو که عشق منی ، با تو آمدم، آمدم تا جایی که تو میخواهی،

با تو می آیم ، می آیم به هر جا که بروی ، با تو میروم ، میروم هر جا که بروی....

همه جا با توام ، نیست جایی که بی تو باشم ،  

نیست هوایی که بی تو نفس کشیده باشم

نیست یادی در قلبم جز یاد تو ، نیست مهری جز مهر تو در دلم

چشمانم هنوز غرق نگاه زیبای تواند،  

آنچه پنهان است در پشت نگاهت دنیای عاشقانه من است

همه جا با توام ، آنجا و اینجا در قلبم ، اینجا و آنجا در قلبت ،

می تابم و و میتابی ، میمانم و میمانی، میدانم و میدانی

که چقدر هم تو مرا دوست داری ، هم من دیوانه توام...

چه خوب میفهمی در دلم چی میگذرد ،

چی خوب معنا میکنی نگاهم را ، چه عاشقانه میشنوی حرفهایم را

پاسخ دل گرفته ام را با عشق میدهی، وقتی دلتنگم ،

خبر داری از دل تنگم ، وقتی تشنه دیدارم ، سیراب میکنی مرا عشقم

همه جا با همیم ، نیست جایی که بی تو باشم ، نیست راهی که بی تو رفته باشم..

همه جا خاطره ، همه جا عشق ، همه جا عطر حضور تو ،  

جایی نیست که نباشد عطر نفسهای تو

همه جا خاطره ، جایی نیست که نمانده باشد یادی از تو....

تویی که جان داده ای به تنم و این یاد تو است که نفس میدهد

به این تنی که روحش در وجود تو است

روح عشق در وجودمان، این است روزهای زندگی مان ،

با عشق روزمان شب میشود و با یاد هم شبهایمان را سر میکنیم...

همه جا با توام ، تو اینجا همیشه در قلبمی و  

من آنجا باز هم به عشقت نفس میکشم...  

نوشته شده در تاريخ جمعه 22 بهمن 1390برچسب:, توسط رحیم |

 

نوشته شده در تاريخ جمعه 22 بهمن 1390برچسب:, توسط رحیم |

در خلوت دلم ، در همنشینی با غمها ببین که چگونه میریزد اشک از این چشمها

این چشمهای خیس ، همان چشمهاییست که تو خیره به آن بودی در لحظه دیدار

میفهمی معنای دلتنگ شدن را ، میفهمی معنی انتظار را؟



ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ جمعه 22 بهمن 1390برچسب:, توسط رحیم |

نوشته شده در تاريخ جمعه 22 بهمن 1390برچسب:, توسط رحیم |

مگه قول نداده بودی...


اشکایی که بی هوا رو گونه هام میریزه
قلبی که از همه ی خاطره هات لبریزه
دلی که می خواد بمونه ، تنی که باید بره
حرفی که تو دلمه اما ندونی بهتره
بیخیال حرفایی که تو دلم جا مونده
بیخیال قلبی که این همه تنها مونده
آخه دنیای تو ، دنیای دلای سنگیِ
واسه تو فرقی نداره دل من چه رنگیِ
مثل تنهایی میمونه با تو همسفر شدن
توی شهر عاشقی بیخودی دربدر شدن
حال و روزمو ببین ، تا که نگی تنها رفت
اهل عشق و عاشقی نبود و بی پروا رفت!

نوشته شده در تاريخ جمعه 22 بهمن 1390برچسب:, توسط رحیم |


 برترین ها: ممكن است شما هم مثل خيلي‌هاي ديگر فكر كنيد مرد‌ها دوست ندارند احساسات‌شان را به اشتراك بگذارند. اغلب ما گمان مي‌كنيم كه آن‌ها ذاتا همين‌طور هستند و با چنين شخصيتي به دنيا آمده‌اند و به همين دليل هيچ كاري براي تغيير اين جنبه از شخصيت‌شان نمي‌توانيم بكنيم اما كمي بيشتر به اين موضوع فكر كنيد. شايد دليل اين‌كه شما و همسرتان نمي‌توانيد در مورد احساسات با هم حرف بزنيد شخصيت او نباشد بلكه باور‌هاي نادرست شما چنين فاصله‌اي را ميان‌تان ايجاد كرده است. تا زماني كه شما فكر مي‌كنيد صحبت كردن از احساسات براي يك مرد، يك مشكل بزرگ است، قطعا نمي‌توانيد آن‌طور كه بايد به او نزديك شويد و با نفوذ‌كردن در احساساتش حرف دلش را هم بشنويد. مرد‌ها هم در مورد احساسات‌شان حرف مي‌زنند و هم با زبان بي‌زباني آن را به ما نشان مي‌دهند. فقط كافي است، زبان‌شان را بشناسيد تا حرف دل‌شان را بفهميد. به اين 12 توصيه عمل كنيد. نتيجه‌اش را خيلي زود خواهيد ديد.

 



ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ جمعه 22 بهمن 1390برچسب:, توسط رحیم |

من این شب زنده داری را دوست دارم

من این پریشانی را دوست دارم

بغض آسمان دلتنگی را دوست دارم

گذشت و دلم عاشق شد ، بیشتر گذشت و



ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ جمعه 22 بهمن 1390برچسب:, توسط رحیم |

تا ابد عاشقتم 

 

تو ستاره ای هستی در آسمان دلم که هیچگاه خاموش نمیشوی

تو خاطره ای هستی ماندگار در دفتر دلم که فراموش نمیشوی

همیشه تو را در میان قلبم میفشارم تا حس کنی

تپشهای قلبی را که یک نفس عاشقانه برایت میتپد

از وقتی آمدی بی خیال تمام غمهای دنیا شدم

و تو چه عاشقانه شاد کردی خانه قلبم را

از وقتی آمدی گرم نگه داشتی همیشه آغوشم را ،

عطر تنت پیچیده فضای عاشقانه دلم را

همیشه پرتو عشق تو در نگاهم میتابد ، همیشه دلم به داشتن تو می بالد،

دستانم دستان را میخواهد و اینجاست که گلویم ترانه فریاد عشق تو را میخواند ،

دلم تو را میخواهد، دلم تو را میخواهد

به عشقت تکیه کرده ام سالها ، نترسیدم از جدایی و اشکها ،

عشق را آنگونه که هست دیدم و تو را آنگونه که بودی خواستم ،

تو را همین گونه که هستی میخواهم ،  

چون همین گونه مرا عاشق خودت کردی ،

همینگونه مرا اسیر عشق و محبتهایت کردی

از وقتی آمدی ،آمدنت برایم یک حادثه شیرین در زندگی ام بود،

گرچه میترسیدم از پایان راه اما همسفرت شدم تا اینجا که رسیده ایم در کنار ماه....

چقدر برای داشتنت سختی کشیدم ، چقدر با دلتنگی هایت سر کردم و اشک ریختم ،

چقدر لحظه شماری میکردم که تو مال من شوی ، حالا مال من هستی و من بی نیاز ،

برای داشتنت شب و روز کارم شده بود راز و نیاز ...

نگاهم مال تو هست ، دلم گرفتار تو است ،

من تو را دارم و به هیچکس جز تو نمی اندیشم

مال من هستی و همین است که من زنده هستم ،

در قلبم هستی همین است که همیشه شاد هستم

جنس نگاهت درخشان بود که قلبم عاشق چشمانت شد،

و اینگونه همه روزهایم فدای یک روز با تو بودن شد،

و حالا میخواهم تمام عمرم را فدای عشق بی پایانت کنم....

تو مثل و مانندی نداری ، تو فرشته ای و در قلبت جای تاریکی نداری

تو ستاره ای هستی در آسمان دلم که هیچگاه خاموش نمیشوی.... 

نوشته شده در تاريخ جمعه 21 بهمن 1390برچسب:, توسط رحیم |

نوشته شده در تاريخ جمعه 21 بهمن 1390برچسب:, توسط رحیم |

نمیخواهم خاطره شوم و بعد فراموش ،  

نمیخواهم  یادم در قلبت روشن باشد بعد خاموش

نمیخواهم بگویی که دوستم داری بعد بروی ،  

نمیخواهم این حرفهای پوچ را برایم بزنی...



ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 20 بهمن 1390برچسب:, توسط رحیم |
رفتی و خاطره های تو نشسته تو خیالم ، بی تو من اسیر دست آرزوهای محالم
یاد من نبودی اما من بیاد تو شکستم، غیر تو که دوری از من دل به هیچکسی نبستم
 
 
هم ترانه یاد من باش بی بهانه یاد من باش
وقت بیداری مهتاب عاشقانه یاد من باش
اگه باشی با نگاهت میشه از حادثه رد شد، میشه تو آتیش عشقت گر گرفتن بلد شد
اگه دوری اگه نیستی نفس فریاد من باش
تا ابد تا ته دنیا تا همیشه یاد من باش
 




نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 20 بهمن 1390برچسب:, توسط رحیم |

 

 

وقتی تو نیستی  

 

نه هست های ما چونانکه بایدند 

نه بایدها... 

 

مثل همیشه اخر حرفم  

و حرف اخرم را 

با بغض می خورم 

عمریست که لبخندهای لاغر خود را  

    در دل ذخیره می کنم  

         باشد برای روز مبادا!  

 

       اما 

           در صفحه های تقویم 

               روزی به نام روز مبادا نیست 

ان روز هر چه باشد 

     روزی شبیه دیروز 

         روزی شبیه فردا 

            روزی درست مثل همین روزهای ماست 

اما چه کسی و چه می داند؟  

 

      شاید 

 

امروز نیز روز مبادا باشد! 

    وقتی تو نیستی 

       نه هست های ما چونانکه بایدند 

         نه بایدها  

           هر روز بی تو  

              روز مباداست!

فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 20 بهمن 1390برچسب:, توسط رحیم |

 

خوب میدونی که بعد تو عاشق هیچکس نمیشم 

 

 

بعضی شبها یادم میاد یه روز بودی کنار من

حالا تو رفتی و شکست این دل بی قرار من 

 

 

حالا تو رفتی، منم چشم انتظارت می مونم

تا عمر دارم برای تو شعرهای غمگین میخونم 

 

 

بعضی شبها ستاره ها بهم میگن میاد یه روز

دل سیاه و بی کسم، تا اون بیاد به پاش بسوز 

 

 

بعضی روزا دلم میگه هنوز منو دوستم داری

چشمهای خیسم، تا ابد، باید از دوریش بباری.  

فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز

 

 

 

وقتی تو رو یادم.  میاد میمیرم و زنده میشم

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 20 بهمن 1390برچسب:, توسط رحیم |

به دنبـال خـدا نگـرد

به دنبال خدا نگرد
خدا در بیابان های خالی از انسان نیست
خدا در جاده های تنهای بی انتها نیست
به دنبالش نگرد



ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 20 بهمن 1390برچسب:, توسط رحیم |

من فقط عاشق اینم حرف قلبتو بدونم

الکی بگم جدا شیم تو بگی که نمیتونم

من فقط عاشق اینم بگی از همه بیزاری

دو سه روز پیدام نشه و ببینم چه حالی داری

من فقط عاشق اینم عمری از خدا بگیرم

اینقدر زنده بمونم تا بجای تو بمیرم

من فقط عاشق اینم روزایی که با تو تنهام

کار و بار زندگیمو بزارم برای فردا

من فقط عاشق اینم وقتی از همه  کلافم

بشینم یه گوشه دنج موهای تو رو ببافم

عاشق اون لحظه ام که پشت پنجره بشینم

حواست به من نباشه دزدکی تو رو ببینم

من فقط عاشق اینم عمری از خدا بگیرم

اینقدر زنده بمونم تا بجای تو بمیرم  

 

 

دوستان عزیز نظر بدین.ممنون

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 20 بهمن 1390برچسب:, توسط رحیم |

داستان

آرزوم اینه که دستام توی دستای تو باشه

تنگی این دل عاشق با نوازش تو واشه

بعضی وقتا دل میگه کاشکی یه پرنده باشم

تا از این دور بودن از تو بتونم بلکه رها شم

 

 

                               در حسرت او بر می گردد او بر می گردد

 

تباه شد روزها و شبها به انتظار گذشت گذشت

و او هیچوقت ... دیگر حوصله خودم را هم ندارم

کاش هیچوقت نمیامد

کاش از اول نمیامد

و نمیگفت که دوستت دارم


 

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 20 بهمن 1390برچسب:, توسط رحیم |

چه دردی بیشتر از این که دردم را نمی دانی

به چشمم خیره می مانی نگاهم را نمی خوانی

به من گفتی چرا سردی، چرا اینگونه بی دردی

من از درد تو می میرم، نگو دردم نمی دانی

تو از تکرار لبریزی ، سکوتی حیرت انگیزی

اگر گفتند، می میری، اگر گفتند، می مانی

من از یک درد ناپیدا، که اما هست می گریم

تو با امید یک درمان که اما نیست خندانی

من از یک جنگل آتش که می بینم گریزانم

تو در یک باغ رویایی که می گویند زندانی

کنار پنجره یک شب، گل پاییز می میرد

بهاری باش بعد از این ، تو ای سرد زمستانی

همیشه ماندن و مردن، درون خویش پوسیدن

من از مرداب می ترسم، نمی دانم تو می دانی

صفحه قبل 1 ... 29 30 31 32 33 ... 45 صفحه بعد

.: Weblog Themes By LoxBlog :.

تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.