چه سخته جدایی امیدی ندارم
که بی تو بخندم که طاقت بیارم
نگامو باور کن اگرچه دلگیره
پرواز ما از هم گناه تقدیره
هنوزم مبهوته این خوابه کوتاهم
خداحافظ هم بغضم... خداحافظ
همراهم.....
چشمانم در نگاهش ساعتها خيره ماند
حرفي براي هم نداشتيم
زيرا قلبهايمان در حال نجوا بودند
نميخواستم خلوتشان را بر هم زنم
سكوت را ترجيح دادم
تا قلبهايمان درد و دل كنند
چشمهايش عمق عشق را فرياد ميزد
هوس بوسيدن لبهايش آزارم ميداد
عشق مقدسمان را با هوسي زودگذر آلوده نكردم
اما چشمانم با اندامش عشق بازي مي كرد
چه عاشقانه بود دیروزم
چه تاریکست امروزم
به آتش می کشم خود را
اگر فردا چنین باشد
گاه دلتنگ مي شوم دلتنگتر از همه دلتنگي ها گوشه اي
مي نشينم
و حسرت ها را مي شمارم و باختن ها را
و صداي شکستن ها را
نمي دانم من کدام اميد را
نااميد کرده ام
و کدام خواهش را
نشنيدم و به کدام دلتنگي خنديدم که
اين چنين دلتنگم دلتنگم دلتنگ
ای که از تازگی زخم دلم تازه تری !
یعنی از قصه دلتنگی من با خبری ؟
مثل مهتاب که از خاطر شب میگذرد
هر شب از خاطر من میگذری...
لیلی شوهر کرد
مثل تمام معشوقه ها
سالها مانده تا او بداند عشق ، آشناست... نه غریبه
سالهای شیدایی
سالهای تنهایی مجنون
سالها مانده تا وصال شاید پنجاه سال
------------------------------------------------
ادامه مطلب...
باستان شناسان ایتالیایی معتقدند این زوج به طور همزمان بین قرن ۵ و ۶ پس از میلاد در شمال مرکزی ایتالیا به خاک سپرده شدهاند. یک حلقه برنزی در انگشتان زن دیده میشود و به نظر میرسد که این زن در حال نگاه کردن به مرد است.
باستان شناسان معتقدند این دو هنگام دفن شدن به صورت یکدیگر خیره شده بودند. وضعیت ستون مهره مرد نشان میدهد سر وی پس از مرگ به سمت دیگری چرخیده است. این ۲ اسکلت توسط باستان شناسان دانشگاه بولونیا در ایتالیا مورد مطالعه و بررسی قرار میگیرد تا سن، نسبت و همچنین علت مرگ آنها مشخص شود.
میخواهم بنویسم
میخواهم بنویسم که زندگی چسیت
که چرا زنده ایم
چرا ؟
میدونی
من امروز دلم شاد هست
دلم میخواهد تو هم شاد باشی
میخواهم تو هم با عشق زندگی کنی
میخواهم عاشقت باشم
و تو نیز عاشق من باشی
مچرخم تا بتونم بچرخونمت
من به دور تو تو به دور من
زندگی یعنی عشق من و تو
بگذار گريه كنم...نه براي تو...براي عشق كه مرده است بگذار گريه كنم...نه براي تو...براي صداقت كه كم رنگ شده است بگذار گريه كنم نه براي تو...براي غم ها كه يكنواخت شده اند بگذار گريه كنم...نه براي تو...براي ارزوها كه از بين رفته اند بگذار گريه كنم...نه براي تو ...براي محبت ها كه ... ساكت شده اند بگذار گريه كنم نه براي تو براي آدميان كه بي تفاوت شده اند بگذار گريه كنم اين دفعه نه براي كسي ... بلكه فقط براي تو ... براي تو
هندویی عقربی را دید که در آب برای نجات خویش دست و پا میزند ...
هندو به قصد کمک دستش را به طرف عقرب دراز کرد اما عقرب تلاش کرد تا نیشش بزند !
با این وجود مرد هنوز تلاش میکرد تا عقرب را از آب بیرون بیاورد اما عقرب دوباره سعی کرد او را نیش بزند !
مردی در آن نزدیکی به او گفت : چرا از نجات عقربی که مدام نیش میزند دست نمیکشی ؟!
هندو گفت : عقرب به اقتضای طبیعتش نیش میزند. طبیعت عقرب نیش زدن است و طبیعت من عشق ورزیدن ...
چرا باید از طبیعت خود که عشق ورزیدن است فقط به علت این که طبیعت عقرب نیش زدن است دست بکشم ؟!
هیچگاه از عشق ورزیدن دست نکش همیشه خوب باش حتی اگر اطرافیانت نیشت بزنند ...
مفهوم عشق
از استاد ديني پرسيدند عشق چيست؟ گفت:حرام است .
از استاد هندسه پرسيدند عشق چيست؟ گفت:نقطه اي که حول نقطه ي قلب جوان ميگردد .
از استاد تاريخ پرسيدن عشق چيست؟ گفت:سقوط سلسله ي قلب جوان .
از استاد زبان پرسيدند عشق چيست؟ گفت:همپاي love است .
از استاد ادبيات پرسيدند عشق چيست؟ گفت : محبت الهي است .
از استاد علوم پرسيدند عشق چيست؟ گفت : عشق تنها عنصري هست که بدون اکسيژن مي سوزد .
از استاد رياضي پرسيدند عشق چيست؟ گفت : عشق تنها عددي هست که هرگز تنها نيست .
از استاد فيزيک پرسيدند عشق چيست؟ گفت :عشق تنها آدم ربائي هست که قلب را به سوي خود مي کشد .
از استاد انشا پرسيدند عشق چيست؟ گفت :عشق تنها موضوعي است که مي توان توصيفش کرد .
از استاد قرآن پرسيدند عشق چيست؟ گفت :عشق تنها آيه اي است که در هيچ سوره اي وجود ندارد .
از استاد ورزش پرسيدند عشق چيست؟ گفت :عشق تنها توپي هست که هرگز اوت نمي شود .
از استاد زبان فارسي پرسيدند عشق چيست؟ گفت :عشق تنها کلمه اي هست که ماضي و مضارع ندارد .
از استاد زيست پرسيدند عشق چيست؟ گفت :عشق تنها ميکروبي هست که از راه چشم وارد مي شود .
از استاد شيمي پرسيدند عشق چيست؟ گفت :عشق تنها اسيدي هست که درون قلب اثر مي گذارد.
ا
ز خودم پرسيدم عشق چيست؟گفتم …………………….
دوستت دارم تا اخرين نفس عزيزم.
هرگز هرگز دستي رو نگير وقتي قصد شکستن قلبش رو داري هرگز نگو براي هميشه وقتي مي دوني جدا ميشي هرگز نگو دوسش داري وقتي که بهش اهميت نميدي هرگز درباره احساست حرف نزن وقتي که واقعاً وجود نداره هرگز به چشماش نگاه نکن وقتي قصد دروغ گفتن داري هرگز بهش سلام نکن وقتي مي دوني خداحافظي در پيشه هرگز به کسي نگو تنها اونه وقتي تو ذهنت به ديگري فکر مي کني
بی معرفت
دلت شکسته مي دونم....فقط به خاطر من
منم يه خسته مي دوني... فقط به خاطر تو
من نه عاشق بودم و نه محتاج نگاهي که بلغزد بر من...
من خودم بودم و يک حس غريب...که به صد عشق و هوس مي ارزد.
من به دنبال نگاهي بودمد که مرا از پس ديوانگي ام مي فهميد و...
خدا مي داند...
سادگي از ته دل بستگي ام ...پيدا بود!!!
برای عشق
مي نويسم تنها به ياد او و براي او ... مي نويسم به ياد روزهاي شيرين انتظار، به ياد لحظه هاي فراق و چشمان منتظر ... مي نويسم به ياد او كه عشق را در نهان خانه ي جانم گذاشت و واژه ي شيرين انتظار را به من آموخت. به راستي كه انتظار چه زيباست ... چه زيباست آن چشماني كه هر روز چشم به راه معشوق مي ماند و چه پاك و مقدس است آن دلي كه هر لحظه براي معشوق بتپد.تقديم به تنهاترين ستاره ي زندگيم.
هرگز کسي را که باعث شد دوست داشتن را تجربه کنم از ياد نخواهم برد
کدوم لحظه تورو از من جدا کرد
نگو اصلا نفهميدي نگو نه
تو بودي اونکه دستامو رها کرد
خودت گفتي خداحافظ تموم شد
من و تو سهممون از عشق همين بود ؟
خود تو حرمت عشقو شکستي
بريدي آخره قصه همين بود ؟
اگه مهلت بدي يادت ميارم
روزايي رو که بي تو عين شب بود
تموم سهمت از دنيا عزيزم
بزار يادت بيارم يک وجب بود
بهت دادم تموم آسمونو
خودم ماهت شدم آروم بگيري
حالا ستاره ها دورت نشستن
منو ابري گذاشتي و داري ميري
بيا برگرد از اين بن بست بي عشق
بزار اين قصه اينجوري نباشه
آخه بذر جدايي رو چرا تو
چرا دستاي تو بايد بپاشه
خداحافظ نوشتن کار من نيست
آخه خيلي باهات نا گفته دارم
اگه گريه بزاره مي نويسم
نه از درد شقایق می نویسم نه اززخم شقایق می نویسم
به یاد لحظه های باتو بودن به یاد آن دقایق می نویسم
تو عوض شدی نگو نه عزیزم بگو که چت شد
تو نخواستی و دل من اشتباهی عاشقت شد
دلتو به قلب تنهام نسپردی و سپردم
حالا میفهمم که اصلا من به درد تو نخوردم
ادامه مطلب...