همگی ما همزمان با تحصیل در مدارس ، درسهایی از زندگی نیز می آموزیم كه هردوی آنها مهم است .
ادامه مطلب...
1- همیشه نسبت به هم مؤدب باشید، این کار بسیار آسان است و در کیفیّت روابطتان تفاوت چشمگیری ایجاد میکند.
۲- زمانی که برای نخستین بار همسرتان را دیدید و عاشقش شدید را به یاد بیاورید و نامه عاشقانهای برایش بنویسید و طی آن جزئیات آن خاطره را برایش بازسازی نمایید.
ادامه مطلب...
بوسه ام را می گذارم پشت در / قهرکردی , قهرکردم , سر به سر
تو بیا , در را تماما باز کن / هر چه میخواهی برایم ناز کن
من غرورم را شکستم , داشتی ؟ / آمدم , حالا تو با من آشتی ؟
ادامه مطلب...
1-هنگام ازدواج بيشتر با گوش هايت مشورت كن تا با چشم هايت. (ضرب المثل آلمانی)
2- مردی كه به خاطر”پول” زن میگيرد، به نوكری میرود. (ضرب المثل فرانسوی ............
ادامه مطلب...
داستان کوتاهی که پیش روی شماست یک قصه جادویی است که حتما باید دو بار خوانده شود! به شما اطمینان می دهم هیچ خواننده ای نمی تواند با یک بار خواندن آن را رها کند! این نامه تاجری به نام پائولو به همسرش جولیاست که به رغم اصرار همسرش به یک مسافرت کاری می رود و در آنجا اتفاقاتی برایش می افتد که مجبور می شود نامه ای برای همسرش بنویسد به شرح ذیل …
ادامه مطلب...
شعر بسیار زیبا و احساسی دلتنگی
خدایا یه دنیا دلم گرفته
ای خدای مهربون دلم گرفته
با تو شعرام همگی رنگ بهاره با تو هیچ چیزی دلم کم نمیاره
ادامه مطلب...
کسی که وسعت او در جهان نمی گنجد به خانه دل من آمده است مهمانی
اولین نگاهت نقطه حساس وجودم(قلبم) را هدف گرفت.با بودنت کنارم روحم به پرواز در می آید و دوست داشتنم نیز همگام با آن اوج می یابد.به مدد عشق تو بود که خود را شناختم و به سرنوشت خود واقف گشتم.
اولین بوسه عشقت مقدمه ای بود برای ساختار درونی ات.چشمه عشقت در وجودم جاری شد ومرا همانند تو پاک و زلال کرد.
تو در مرکزیت دایره عمرمی و من هرچه می گردم در مدارت .................
ادامه مطلب...
ریاضیدانها
ریاضیدانها به آفریقا می روند، هر موجودی که فیل نیست را کنار می گذارند و سپس یکی از آنهایی را که باقی مانده است می گیرند.
البته ریاضیدانهای با تجربه، ابتدا سعی می کنند تا ثابت کنند حداقل یک فیل در آفریقا وجود دارد. آنگاه به آنجا می روند.
ریاضیدانها ابتدا ثابت می کنندحداقل یک فیل در آفریقا وجود دارد و سپس پیدا کردن و شکار آن را به عنوان تمرین برای دانشجو باقی .....................>>>>>>>
ادامه مطلب...
اگر دیدی حیف نون تو دعوا فرار کرد تو هم فرار کن چون اون دنباله آجر میگرده
دکتر زن حیف نون را جواب میکنه . میره مشهد میگه: الهی قربون اون دستهای بریدت ؛ سرشگافتت ؛ جیگر ریش ریشت ؛ لبهای تشنت ؛ حاجتمو بده خسته شدم تا کی بیام قم
تهدید جدید حیف نون اگه منو تهدید کنی خودمو به قتل میرسونم
ادامه مطلب...
يک بنده خدايی ، نگاهى به آسمان آبى و درياى لاجوردين و ساحل طلايى انداخت و گفت:
خدايا ! ميشه تنها آرزوى مرا بر آورده كنى؟
ناگاه،صدای فرشته رحمت و اجابت دعا از عرش اعلى بگوش رسيد
كه ميگفت: چه آرزويى دارى اى بنده ى محبوب من؟
مرد، سرش را به آسمان بلند كرد و ترسان و لرزان گفت:
ادامه مطلب...
با تولد هر موجود مرگش نيز زاده مي شود.
انسان ها خيلي اتفاقات را در زندگي تجربه و بسياري ديگر را تجربه نمي كنند اما مرگ تجربه ايست كه هيچ زنده اي از هر نوع ، از چشيدن طعم آن بي نصيب نخواهد ماند.
خيلي ها (شايد بتوان گفت همه) در عمق وجودشان از مرگ مي ترسند اگر چه در
ظاهر انكار كنند.
يكي از علل ترس از مرگ اينست كه به صورت پديده اي ناشناخته باقي مانده و انسان به طور طبيعي از ناشناخته ها هراس دارد.
ادامه مطلب...
شب سرآغاز بدبختی من بود.. شبی سرد و بارانی… خانه ای کوچک و حوضی بزرگ پر از ماهی های رنگی. چه کسی باور می کرد که من… تنها دختر سید معتمد دل از خانه ای به این باصفایی بکنم و دنیای گرگ های میش نما وارد شوم.. همه چیز از تنهایی شروع شد…
مادرم صبح تا شب در خانه کار می کرد و توجهش به مرغ و خروس توی حیاط بود و غیبت های اقدس خانوم همسایه وراجمون و پدرم سید علی.. معتمد محل بود. صبح تا شب کارش این بود که مغازه را رها کند و به کار مردم برسد.. من تنها بودم.. خواهر و برادری نداشتم…
ادامه مطلب...
فقط تو نیستی که منو شکستی
فقط تو نیستی که باهام نموندی
تـو این شــبو روزای بی هیـــــاهو
فقـط تو نیستی که منو سوزوندی
من همـیشه به هرکی دل سپردم
ازش فقط یه خاطــــــــــره برام موند
اینهمه تنها شدنو شــــــــــــکستن
من و دیگه از هرچی عشقه ترسوند
فقط تو نیـــــــستی که شبونه رفتی
فقط تو نیســـــتی که دروغ میگفتی
نمیدونم شاید یه روز که دور نیست
تـــــو هم به حـــــالو روزه من بیفتی
انـــــــــــگار که سرنوشته من همینه
من از تو هیچ گــــــــــــلایه ای ندارم
حتماً خودم مقصــــــــــــــــــرم عزیزم
یه عمریه همیشه بیقـــــــــــــــــرارم
غضنفر عینک آفتابی میزنه میره بیرون خواهرشو میبینه میزنه زیره گوشش.. میگه: اینوقت شب بیرون چیکار میکنی؟! خواهره میگه عینکتو بردر!! عینکو بر میداره دوباره میزنه زیره گوشش میگه از دیشب تا حالا اینجا چه غلطی میکنی؟؟
ادامه مطلب...
یک عمر به خدا دروغ گفتم و خدا هیچ گاه به خاطر دروغ هایم مرا تنبیه نکرد ...
، می توانست، اما رسوایم نساخت و مرا مورد قضاوت قرار نداد،
هر آن چه گفتم را باور کرد
و هر بهانه ای آوردم را پذیرفت،
ادامه مطلب...