اگرتنهاترین تنها شوم بازهم خدا هست
اگرتنهاترین تنها شوم بازهم خدا هست
چه داروی تلخی است :وفاداری به خائن ، صداقت با دروغگو و مهربانی با سنگدل
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 18 بهمن 1390برچسب:, توسط رحیم |

  

                                                       

   چگونه می توانم احساسم را پنهان یا انکار کنم
در حالیکه می دانی دروغ نمی توانم گفت ؟
عشق همه باور من است
با عشق زندگی می کنم
با عشق نفس می کشم
با عشق می خوابم
با عشق بیدار می شوم
من حتی با عشق فکر می کنم !
به تو
به خودم
به دنیا
به بود و به نبود !
به من یاد داده اند که من و تو ، ما
و ما یعنی عشق
حال بگو من چه کنم که عشق ، این حس همیشه بیدار من
برای تو چون لطیفه های تکراری آزار دهنده
روح تو را می آزارد ؟
گناه من چیست که عقل تو ، عشق مرا با منطق مجهولات می سنجد و به قضاوت می گذارد؟
حال به من بگو که اگر من و توی من ، ما ، عشق ، احساس یعنی بازی کودکانه پر از نیرنگ و ریا
عشق یعنی پوچ و بی محتوا
عشق یعنی منطق و عقل
عشق یعنی انکار
عشق یعنی زمان
عشق یعنی فراموشی
ما نه ، من چه کنم که
تو را با احساسم می پرستم
با چشمانم
با گوشهایم
با دلم
با وجودم
به کدامین گناه باید بپذیرم که چون تو عشق را از دید عقل ببینم نه از دریچه دل ؟
حال اگر تو نمی خواهی با من
ما بسازی
عشق بیافرینی
احساس را با عقل بیامیزی
عشق را بر سر سفره دل بیاوری
آن حکایت غریب دیگری است
که دل من چه آسان به تو می بازد ؟
ومن چه آسان از دست می روم
و تو چه آسان به اینهمه صداقت و صفا و صمیمیت می خندی و می گذری !!!!!!!!!


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.