هی ....
همه چی سفید و سیاهه چیزی رنگی نیس
بازم منو یه جسم لش و بی حال
دوباره رنگ پوسته شده گچ دیوار
وای انقدر کشیدم که نمیگیره خندم
با چشما قفلم به این آتیش رو فندک
یه اتاق تاریک با پر دوده گاهی
چه بخت گندی داری تو با جیب خالی
نگو که هستی رنگ مشابه
من یه عمره رو صورتم خنده اتاقه
هیشکیه منی
نمي خوني نگاهم رو
دلم گفت كه نمي فهمي
خستگي هاي تو راهم رو
نكردم باورش
شد آخرش
ايني كه مي بيني
دلو باختم
به بد ساختم
تو رو نشناختم اي رسم بد آييني
تو اين خونه پوسيدم
حالا بماند تكليفم با خودمم مشخص نيست
اينا مهم نيست
مهم اينه كه تكليفم با دلم معلوم نيس
نميدونم چطوري بايد باهاش يا باهات تا كنم
آخرشم يه تصميم ميگيرم كه تهش ميسوزم
تنها فرقش اينه كه نوع سوختنم فرق مي كنه
پ.ن : از اولم يه مهره سوخته بودم اينا همش بهونه اس
هم مي خوام خودمو گول بزنم
هم مي خوام گول نخورم
عجب دو راهيه بدي
به هر طرفي برم بيراهه اس يه جورايي
اون
ياد بچگيا
ياد اون موقع كه خر بوديم اما از نوع ساده
ساده ي ساده ي ساده
اون موقع ها نمي دونستم بايد بازم نگاه كرد
بايد چشما رو باز كرد و ديد
يه بار ديدم و همون يه بار موند واسه هميشه
كاش نديده بودم...
امشب يه گريزي زدم به گذشته
برگشتم به اون چيزي كه يه مدت شده بود يه جا كه حرف دلمو بهش بزنم اما هيچ وقت اون لعنتي نخوندش
شايدم خوندش و با لجبازي هميشگيش ازش رد شد
رد شد و رفت
مي بينمش بعضي وقتا
حفتمون عوض شديم
اما دو تا چيز هنوز كه هنوزه عوض نشده
يكي حس من بهش و يكي حس اون به من
محبتي كه بهش دارم و نفرتي كه ازم داره
اشكالي نداره ما هم يه اوستا كريم داريم كه خيلي هوامو داشته و داره
اوستا كريم هواشو داشته باش ...
خلاصه اين كه نبود...پيدا شد...آشنا شد...دوست شد...مهر شد...گرم شد...عشق شد...يار شد...تار شد...بد شد...رد شد...سرد شد...غم شد...بغض شد...اشك شد...آه شد...دور شد...گم شد...
نظرات شما عزیزان: