وقتی تــو می آیــی
مانند یک سلام ...
مانند یک بــهار ....
مانند یک عـبور ....
از راه می رسی و مـرا تازه می کنی
با یک سبـد لبخنــد
با دستانی پرسخاوت
و چشمانی مشتاق ....
همراه تـو هزار عـشـق از راه می رسـد
همـراه تـو بهـــار ...
بر دشت خشک سینـه مـن سبــز می شود .
وقتـی تـــو می آیــی
پشـت نگــاه تــو
یک آسمان ستاره پر نور می شود .
وقتی تـو می آیــی
در کوچه های خلوت و تاریک قلـب مـن
مهتــاب می دمــد.
وقتـی تـو می آیــی
ای آرزوی گم شده قلــب کوچکم ...
مـن نیز با تـو به عشـق می رسم ...
نظرات شما عزیزان: